خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- سید فرید قاسمی: ایرج افشار ۸۵ سال و پنجماه و دو روز و هشت ساعت در این جهان زیست. به سخن دیگر ۳۱۱۹۸ روز. این عدد فقط با شماره صفحههای مجلههای راهنمای کتاب و آینده در دوران مدیریت او برابری دارد. یادآوری تعداد صفحههای همه ادواریهایی که افشار انتشار داد شاید ملالآور باشدو فقط یک نمونه دیگر را عرض میکنم، دوره نامواره و پژوهشهای ایرانشناسی در ۲۰ مجلد ۱۳۳۶۰ صفحه است.
ارائه کارنامه پربرگ و بار و سترگ و تحسینبرانگیز افشار نسلپروری به دنبال دارد. جوانان باید متوجه شوند چگونه او خود را بیقفه صرف ایرانشناسی کرد. چگونه صاحب این کارنامه بیمثل و مانند شد. حاصل زندگی او را نمیتوانند به هیچ چیز جز توانمندی و درایت شخصاش منتسب کنند. اگر بخواهند بگویند ریاست او راه این جایگاه رسانده، کذب است.
همه عمر ریاست افشار به ۱۶ سال نمیرسد ۱۶ را از ۶۶ کسر کنند تا دریابند ۵۰ سال دیگر چگونه توانست کار کند. از تاثیرگذاری او در دوران ریاستش بر کتابخانه ملی سخن به میان میآید؛ اما باید دانست که افشار فقط هفتماه و سه روز از ۱۴ خرداد تا ۱۷ دی ۱۳۴۱ رییس کتابخانه بود.
اگر موفقیتهای افشار را مدیون خاستگاه خانوادگی برشمرند، درست نیست. فرزندان هزاران خانواده همچون خانواده او در تاریخ معاصر بودهاند. اما حاصل عمرشان چه بود؟ اگر بخواهند به تمکن شخصی نسبت بدهند در حق او جفا کردهاند. دوستان افشار نگاه پدر روانشادش را درباره دارندگی مالی فرزندانش به نیکی میدانند. حتی بخشی از دیدگاه او در وقفنامههایش میتوانند بخوانند.
ایرج افشار همچون خیل بیشمار جوانان ایرانی با مستاجری با همسر خود زندگی مشترک را آغاز کرد. کافی است شما داستان خرید نخستین خودرو شخصی او را در سن ۳۴ سالگی بخوانید تا به بخشی از رنج مالیاش پی ببرید. افشار هم با قرض از این و آن و وام خانهدار شد و پس از چند جابهجایی به کامرانیه رفت. رنجها کشید و با کار شبانهروزی توانست زندگی خود را به سامان برساند. کسانی که میخواهند نسبت به نگاه پدرش به ارث و میراث برای فرزاندان خود آگاهی بیشتری پیدا کندد به وقفنامههای او بنگرند.
آنجا که مینویسد: «اصلا صلاح وارث و هم جامعه است که جوانان کشور از لحاظ مالی با شرایط مساوی وارد میدان زندگانی شوند. نه اینکه یکی میلیونر باشد و دیگری ندار و راه آن هم همین است که پولدارها مال خود را وقف کنند.»
ثروت ایرج افشار جنم شخصی و انرژی فردیاش بود. اگر گروهی بگویند افشار آرامش داشت و توانست چنین کارنامهای بر جای نهد این آرامش نتیجه رفتار افشار بود. او به جای اینکه به دنبال تفحص در احوال دیگران باشد سر در کار خود داشت. به درستی میدانست که نمتوان هم در متن بود و هم در حاشیه. اهل حاشیهها و اتلاف اوقات نبود. بداندیش و نامهربان و ناسازگار و افزونطلب و بیانصاف و آزاررسان در زندگی حرفهای افشار کم نبودند. اما افشار مدارا و مدیریت میکرد. از هیجانهای روزمره خود را برحذر میداشت و سعی میکرد آرامش خود را به هر نحو ممکن حفظ کند.
خودش میگفت: «من ریگ ته جو هستم و جنس کارم نیاز به آسودگی دارد. برای حرفهای دیگران نباید زندگی کرد. آسودگیام برای انجام کارهایی که در پیش گرفتهام از بین نرود… بقیهاش مهم نیست.»
تاریخپژوهی و فراز و فرودهای روزگار نکتههایی به آموخته بود و از وی هوشمندی ساخته بود که بیتکلف و معتدل سعی داشت جز کار به هیچ چیز فکر نکند. به یاد دارم روزی سازمان نشر یکی از کتابهایش در مرکز دیگر ادغام شده بود و افشار بارها تلفن زد اما نتیجهای نداشت. در اوج عصبانیت فقط یک جمله گفت: «گاهی ما به روزگار غالبیم و گاه روزگار بر ما، درص ورت اول نباید زیاد دلخوش باشیم و در شکل دوم نیز اصلا ناراحت نشویم.» و بلافاصله به نمونهخوانی یکی از کتابهایش پرداخت. گویی که هیچ اتفاقی نیفتاده است.
افشار با تدبیر به رویارویی تقدیر میرفت. جوانان باید بدانند که کارنامه افشار با پایداری و استواری پدید آمده. نمونهای دیگر عرض کنم، افشار میشنید که به او «مردهنگار» میگویند و گرایشها و حرفهایی برای او میرسازند که به هیچ وجه هیچ کدام صحت نداشت. واکنشاش به این گفتهها چنین بود: «در کشور ما هر کسی که بخواهد بی حاشیه کار کند و همه هم و غم خود را صرف کار کند، عدهای تنبل و بیکار برای اینکه او را از کار بیندازند برای او حرفهای کذب درست میکنند تا با شایعهسازی او را از گردونه کار خارج کنند باید پایدار بود و گوش به حرف ناکس نداد.»
افشار درست میگفت. امروز آن افراد باید از خود بپرسند چرا همان مطالبی که به تعبیر بیانصافانه ایشان «مردهنگارانه» بود امروز تنها مرجع شناخت بسیاری از بزرگان تاریخ معاصر است. دههها پرونده علمی دانشنامههای ایران فقط دربردارنده یک منبع و آن هم نوشتهای از ایرج افشار است. حقیقت مثل آب است راه خود را پیدا میکند. جوانان بدانند که زحمت و خدمت هیچ کس برای این خاک و زبان گم نخواهد شد. فقط باید صبوری افشار را فراموش نکنند.
او به آن دلیل صاحب این کارنامه شد که همیشه و همواره دمسردی روزگار را به هیچ میگرفت و معتقد بود آنچه میماند کار است و میپنداشت بقیه امور «باد هوا» است. افشار الگوی قابل ارائهای از حیث مجلهنگاری تاریخنگارانه و کتابشناسانه و بهطور کلی ایرانشناسانه و همچنین سرمشق خوبی برای پژوهشگران و کتابآفرینان و مدیران کتابخانههاست. اگر فردی فقط از نظم و انضباط آهنین افشار بهرهای ببرد. بخشی از راه را خواهد پیمود.
مثل و مانند افشار پیدا نخواهد شد اما باید دانست تجلیل از او برکتخیز است.
یکی از برکتهایش نسلپروری است. امروز نه تنها جوانان بلکه جامعه مطبوعاتی و پژوهشیمان نیازمند نگاه او به هستی است. گذشتهای که در خدمت امروز و فردا نباشد به درد نیمخورد. این گذشتهگوییها و پیشینهنگاریها برای امروز و فرداست. سخن گفتن درست درباره افشا، اعتماد به نفس را در جوانان بالا میبرد و سبب پرورششان خواهد شد. جوانان باید بدانند که افشار در زندگی سختیها کشید و دم برنیاورد. به کار و کوه پناه برد اما بازنایستاد. افشار از غم روزگار به کار درمانی و کوه درمانی میپرداخت.
او حقگذار و حقشناس بود. به سکوت بیش از سخن گفتن بها میداد و به کار میبست، سعی داشت حبابی را لباس بحر نپوشاند. هرچه سنش فزونی میگرفت بیشتر مشوق جوانان و نوآمدگان مستعد عرصه پژوهش و ایرانشناسان در سراسر گیتی و در عین حال با اینکه ناموری فراملی بود متواضعانه هم صحبت محلینویسان کورهدههای ایران میشد و از راهنمایی آنان دریغ نداشت. دوستار جایجای ایران بود به ریگزار و کویر، دریا و دشت و همه زیباییهای ایران میبالید.
نام و یادش هماره گرامی که پاکیزه زیست و سربلند رفت. در همه عمرش جز به خواندن و نوشتن و گردش علمی و پژوهشی به هیچ چیز فکر نمیکرد. نامهربانیها را برمیتابید تا کدورت پدید نیاید. دشنام میشنید اما لب فرو میبست. بی سبب از حاسدان آزار میدید اما نادیده میگرفت. به رفتار و گفتار و شیوههای حرفهای درسآموز او باید دقت کرد و باید دانست که اگر پدرش موقوفهای برپا کرد. ایرج افشار به وقف بیوقفه خود همت گمارد. افشار خود را موقوفه کرد. موقوفه ایرانشناسی و گسترش زبان فارسی، یاد و نامش را همیشه گرامی خواهیم داشت. |