واکنش مردم به عزاداری قزاق‌ها در دوره پهلوی اول

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)؛ نصرالله حدادی – در آستانه روزهای عزیز و بزرگ تاسوعا و عاشورای حسینی(ع) هستیم و در سراسر کشور، میلیون‌ها ایرانی و در پهنه گیتی بی‌شمار شیفتگان آن بزرگوار، در عزای او به سوگ نشسته‌اند و شور و غوغایی در چهارگوشه گیتی برپاست. تقارن ایام محرم و دهه عاشورای امسال با اشغال ایران در شهریورماه ۱۳۲۰ و خلع پهلوی اول از سلطنت و چگونگی عملکرد او در دوران وزارت، صدارت و سلطنتش، موضوع مورد بحثم است.

آثار و تبعات اشغال ایران و زخم ناسور از جداشدن آذربایجان و کردستان عزیز، هنوز هم به اشکال کاملا مذبوحانه گهگاه جلوه می‌کند و مشاهده می‌شود. اخبار منتشره پیرامون به شهادت رسیدن فرزندان این دیار در شمال غرب کشور، گاه و بی‌گاه، باعث می‌شود یاد و خاطره تلخ اشغال ایران توسط بیگانگان، بیش از پیش کاممان را شرنگ سازد و از سوی دیگر، دلاوری‌های مردان مرد این دیار در نقاط مرزی، این نوید را برای همواره و همیشه می‌دهد که هرگز آنچه که پس از سوم شهریور ۱۳۲۰ اتفاق افتاد و قوای اشغالگر گام به سرزمین مقدسمان گذاشتند، تکرار نخواهد شد و آنها با خون خود استقلال مملکت را تضمین کرده‌اند.

آنچه که مسلم است و ثبت و ضبط تاریخ شده، ممانعت شدید از برپایی مراسم عزاداری پس از به سلطنت رسیدن پهلوی اول است، اما او در برهه سوم اسفندماه سال ۱۲۹۹ تا نهم آبان ۱۳۰۴ در این‌گونه مراسم حضور می‌یافت و هیچ‌گونه ممانعتی به عمل نمی‌آورد. سلیمان بهبودی، که سال‌ها مشیر و مشار او بود، در خاطراتش، می‌نویسد: «سابقاً در ایام محرم و صفر در تهران مجالس سوگواری زیاد بود، حتی بیشتر روزها عزاداران، دسته عزاداری مخصوص راه می‌انداختند. نظامی‌ها هم به رقابت یکدیگر دسته راه می‌انداختند. ژاندارمری و بریگاد سرباز و همچنین قزاق، هرکدام در محل مخصوص خود حسینیه داشتند و عزاداری می‌کردند. قزاق‌ها در همان میدان مشق، [در] قسمتی از [آن‌که] انبار خواربار بود و اتاق‌هایی در اطراف داشت، به نام تکیه تزیین می‌کردند و اغلب رجال هم دعوت می‌شدند. برای ژاندارمری محل باطالیون [دسته گروه، گردان و قسمتی از هنگ] سوم که در خیابان جلیل‌آباد ـ که فعلا به نام خیام مشهور است ـ واقع بود، تبدیل به حسینیه می‌شد و در آنجا عزاداری می‌کردند. از دسته‌های مهم عزاداری در آن موقع یکی دسته قزاق‌‌خانه و یکی هم چالمیدان بود.

دسته که راه می‌افتاد معمولاً سران دسته، پیاده در جلو دسته، به‌طور جمعی در حرکت بودند. حضرت اشرف [رضاخان] و سایر درجه‌داران ارشد از قبیل سرتیپ و میرپنج جلو دسته قزاق بودند و شخص معینی که در دامن خود کاه داشت، به‌طور پراکنده بر سر دیگران کاه می‌پاشید و موزیک عزا هم مترنم بود. یکی از روزها که از سمت بازار دسته قزاق خیلی مفصلی به خیابان ناصریه [ناصرخسرو] در حرکت بود و سینه‌زن‌های قزاق نوحه‌خوانی می‌کردند و مجتمعاً سینه می‌زدند و دم گرفته بودند، این نوحه را می‌خواندند:

اگر در کربلا قزاق بودی
حسین بی‌یاور و تنها نبودی…
موضوع مهم، دسته روز دهم محرم، روز قتل و عاشورا بود که دسته چالمیدان، خیلی مفصل از میدان سیداسماعیل صبح حرکت می‌کرد و ظهر به میدان شمس‌العماره می‌رسید. در میدان شمس‌العماره، وسط میدان تخت بزرگی می‌زدند و بقیه میدان را هم چند پشه‌بند به نام خیام سیدالشهدا(ع) برپا می‌کردند و حضرت اشرف شخصاً پای تخت می‌ایستادند و احمدشاه و چندنفر اهل حرم در ایوان سر در شمس‌العماره، برای تماشا می‌آمدند. چون اغلب دسته‌های عزاداری در خیابان یا بازار به هم برخورد می‌کردند، یکی از طرفین باید راه به دیگری بدهد و اگر راه نمی‌داد، زد و خورد بین طرفین روی می‌داد و اغلب منجر به تلفات هم می‌شد. این زد و خوردها معروف به «حیدری» و «نعمتی» بود. گاهی هم برای آن که مردم را سرگرم کنند، ایجاد دعوا می‌کردند. معروف بود که نخل عزاداران سنگلج سال‌ها در حسینیه چالمیدان توقیف است. این قضیه برای نزاعی بود که چندسال قبل بین عزاداران محله سنگلج و چالمیدان پیش آمده بود و پنج یا شش نفر از عزاداران چالمیدان با قمه و قداره کشته شده بودند.

برحسب امر ناصرالدین شاه و برای ختم دعوا، به نام خون‌بس، یعنی به جای دیه، نخل سنگلج در محل چالمیدان توقیف شد و اهالی چالمیدان با توقیف نخل به نزاع خاتمه دادند و دلخوش بودند… در روز عاشورا دسته چالمیدان ظهر به میدان شمس‌العماره می‌رسید و دو نفر تعزیه‌خوان که تا آن وقت سوار اسب بودند پیاده شده، بر بالای تخت، به جای ابن‌سعد و ابن‌زیاد می‌نشستند. پس از مدتی تعزیه‌خوانی، دستور آتش‌زدن خیمه‌ها را می‌دادند و بلافاصله همه تعزیه‌خوان‌ها را که آماده بودند، به نام اسیر سوار شتر می‌کردند و حرکت می‌کردند. پس از خاتمه و رفتن عزاداران، احمدشاه از ایوان شمس‌العماره به کاخ گلستان می‌رفت و حضرت اشرف هم به منزل می‌رفتند. روز قتل که به پایان می‌رسید، شب باز دسته راه می‌انداختند، به نام شام غریبان و جمعی که هر یک فقط شمع روشنی در دست داشتند، نوحه‌خوانی کرده و به حسینیه‌ها می‌رفتند. حضرت اشرف [رضاخان] هم با شمع روشن تبعیت می‌کردند، ولی در عین حال مشغول بیدار کردن افکار مردم بودند، چنان که پس از چند سال دستور دادند دسته عزاداری فقط در محل خودشان حق عزاداری دارند و به محل غیر نباید بروند. هرچه مدرسه بیشتر می‌شد، مردم کمتر عقب این کارها می‌رفتند. یک روز عصر که در محوطه کاخ قدم می‌زدند، صدای فریاد و فغان زیاد بلند شد. بنده را احضار فرمودند و پرسیدند: صدا را می‌شنوی، از کجاست؟ توجه کردم معلوم شد از سربازخانه باغشاه می‌باشد. فوراً فرمانده توپخانه، که سرتیپ نقدی بود و بعدها با درجه سپهبدی به وزارت جنگ منصوب شد، احضار و با عصبانیت و پرخاش فرمودند: سرباز از نیمه‌شب به بیابانگردی و خدمات شاق در خارج سربازخانه مشغول است، باید ظهر استراحت کند و موقع استراحت، آنها را وادار به سینه‌زدن و فریاد و فغان می‌نمایید، فوراً متوقف کنید و استراحت بدهید.»(خاطرات سلیمان بهبودی، ص‌ص ۱۴ ـ ۱۰).

نکته جالب توجه، واکنش مردم نسبت به عزاداری قزاق‌ها بود و سلیمان بهبودی آن را چنین روایت می‌کند: «بین مردم که کنار خیابان برای تماشا ایستاده بودند، تعدادی از اهالی رشت که در زمان میرزا کوچک‌خان، در زد و خورد قزاق و متجاسرین مورد غارت و چپاول هر دو طرف قرار گرفته و ناراضی بودند، در جواب نوحه‌خوانی قزاق‌ها، آنها هم نوحه ساخته و می‌گفتند:
«اگر در کربلا قزاق بودی
چادر را از سر زینب ربودی»

مرحوم جعفر شهری که خود در دوران نوجوانی، شاهد عزاداری قزاق‌ها در تهران بود، روایت جالبی از نحوه عزاداری سردار سپه، به دست می‌دهد: «… دسته‌ها هر یک از محله و تکیه‌ای حرکت می‌کردند و خود را به بازار رسانیده دو سر مسجد را دور زده مراجعت می‌کردند که در واقع بازار، مرکز و محل اصلی هنرنمایی ایشان به شمار می‌آمد … مسیر دسته‌ها… اول دسته قزاق‌خانه به سردستگی رئیس دیویزیون قزاق، سرتیپ رضاخان و پیشاهنگی چند سرتیپ و سرهنگ و یاور [سرگُرد] با نوحه: زجور کوفی و بیداد شامی/ حسین یاور ندارد ای نظامی، با همان البسه نظام، سر و پا برهنه از میدان مشق به طرف میدان توپخانه و ناصریه و سبزه‌میدان و بازار اروسی دوزها [کفاش‌ها] و مسجد ترک‌ها [شیخ عبدالحسین] که در آنجا چرخی زده، سینه‌ای زده، چای شربتی خورده، بلند می‌شدند و بازار پاچنار و خیابان جلیل‌آباد و قزاق‌خانه، آخر مسیر». (طهران قدیم، جلد دوم، ص ۳۸۷)

درگیری برای ورود به بازار میان سران دسته‌ها، که بیشتر و پیشتر از سوی حکام قاجار و بخصوص ناصرالدین شاه، زمینه‌سازی و به آن دامن زده می‌شد، اعمالی همچون سنگ‌زنی، قفل اَجین کردن، شمع اَجین و قمه‌زدن، همراه با اشاعه خرافات و دورشدن از آنچه که در شأن خامس آل‌عبا (ع) بود، رفته رفته کار را به جایی رساند که در اواخر قاجار، آنچه که صورت می‌گرفت، به همه چیز شبیه بود، الا عزاداری برسید و سالار شهیدان(ع) و بهانه را به دست پهلوی اول داد. ابتدا محدود نمودن حرکت دسته‌های عزادار و به اندک سالی، ممانعت از عزاداری و برپایی تعزیه.

تعزیه که در شهرهای اردبیل، قزوین، طالقان، اصفهان و شیراز، جایگاه خاصی داشته و قدمتی بیش از ۲۵۰ سال دارد، از سوی عمال حکومت به‌عنوان جرم تلقی می‌شد و برای برهم زدن بساط تعزیه و تعزیه‌خوان‌ها، از هیچ کاری رویگردان نبودند. تا بدان حد که تعزیه‌خوان‌های شناخته شده، قبل از آغاز ماه محرم، به نظمیه و بعدها شهربانی، باید مراجعه می‌کردند و تعهد می‌دادند که به هیچ وجه، مراسم تعزیه را برپا نداشته و در صورت تخطی، با عواقب آن مواجه می‌شدند و طبیعی بودکه از این امر حکومت، آنها سرپیچی می‌کردند و در خفا تعزیه را برپا می‌داشتند و از آنجا که به کارگیری برخی از سازها، به هنگام برپایی تعزیه اجتناب‌ناپذیر بود، همین امر موجب راهنمایی مأموران حکومتی می‌شد و تعزیه‌خوان‌ها برای رفع این مشکل، بدون استفاده از این‌گونه آلات موسیقی، تعزیه، این هنر آیینی را ارائه می‌دادند و جلوه‌ای خاص با تغییر صدا، به تعزیه می‌دادند و جای خالی موسیقی را پر می‌نمودند.

موسیقی ایران‌زمین، وامدار هنر آیینی تعزیه است و با فراگیرشدن وسایل ارتباط جمعی، این هنر والا، چندان مورد توجه قرار نمی‌گیرد و طومارهای اصیل تعزیه‌خوانی ـ از جمله در کتابخانه و موزه ملی ملک ـ چندان مورد استفاده قرار نمی‌گیرند. به پاسداشت و حفظ و حراست از هنر آیینی تعزیه، برآییم و آن را در سیما، و در برابر دیدگان مردم، احیا کرده و تداوم ببخشیم. 

این مطالب را به اشتراک بگذارید: