قیام یک کتابفروشی در دل ستارخان

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، از خیابان باقرخان وارد ستارخان می‌شوم. آدم وقتی وارد این خیابان می‌شود، انتظار دیدن هر مغازه‌ای را دارد جز کتابفروشی! اگر تابه‌حال گذرتان به خیابان ستارخان تهران افتاده باشد،‌ حتما فست‌فودی‌ها، رستوران‌های ایرانی و خارجی، بستنی‌فروشی‌ها، طباخی‌ها، جیگرکی‌ها و مغازه‌های آش‌وحلیم‌فروشی را دیده‌اید. این غذافروشی‌ها به‌قدری چشم‌نوازند که اگر با شکم سیر هم به این خیابان بروید، حتما گرسنه خواهید شد و سری به اولین مغازه‌ای که چشم‌تان را بگیرد، خواهید زد. صف‌کشیدن برای غذا در این خیابان، اتفاقی کاملا عادی است اما شاید برای مردم این منطقه نیز عجیب باشد که عده‌ای در این خیابان به‌صف ایستاده‌اند تا شاهد بازگشایی کتابفروشی‌ای باشند که قرار است از این به‌بعد، غذای روح منطقه را تامین کند.
 
روبه‌روی کتابفروشی «خانه‌کتاب مفید» ایستاده‌ام. مغازه کاملا آشناست. این مغازه حدود ۵۰ سال، یکی از اسباب‌بازی فروشی‌های مطرح غرب پایتخت بود که از سوی پدر بابک مفیدپور اداره می‌شد و امروز بابک مفیدپور توانسته تا با جلب رضایت پدر، اسباب‌بازی فروشی را به کتابفروشی تغییر کاربری دهد.
 

 جمعیت زیادی روبه‌روی مغازه ایستاده است و چندین گلدان و سبد گل هم از سوی افراد مختلف فرستاده شده است. به یکی از گلدان‌های زیبایی که روی میز ورودی قرار دارد، نگاه می‌کنم؛ از طرف امیر حسین‌زادگان، مدیر انتشارات و پخش ققنوس است و آن یکی از سوی یک دوست. از داوود موسایی، مدیر شناخته شده حوزه نشر تا سیامک گلشیری نویسنده و گلی امامی مترجم در کتابفروشی حضور دارند.
 

فضای داخلی بسیار باسلیقه آماده شده است؛ دیگر خبری از کتابخانه‌های سفید یا قهوه‌ای که در اکثر کتابفروشی‌ها می‌بینیم، نیست. از سقف، خانه‌های کوچک کاغذی آویزان شده است؛ قفسه‌ای طوسی، قفسه‌ای زرشکی، قفسه‌ بعدی زرد قناری و قفسه دیگر فیروزه‌ای رنگ‌آمیزی شده و طبیعی است که این خلاقیت کار روشنک فتحی، همسر هنرمند بابک مفیدپور است که سال‌هاست به‌عنوان گرافیست حرفه‌ای در حوزه کتاب هم فعالیت دارد.
 
بعد از سلام و احوالپرسی معمول از بابک مفیدپور درباره تعداد عناوین موجود سوال می‌کنم. می‌گوید ۷۰۰۰ کتاب کودک و بزرگسال با موضوعات رمان خارجی و ایرانی، فلسفه، تاریخ باستان و معاصر، ادبیات کهن ایران و عرفان، روانشناسی و کتاب‌های هنری مانند سینما، نمایشنامه، تئاتر و تاریخ هنر در کتابفروشی وجود دارد.
 

به قفسه‌ها نگاه می‌کنم؛ تقریبا از هر نشری کتاب‌ هست. در نگاه نخست کتاب‌هایی از نشر ققنوس، چشمه، پیام امروز، کارنامه،‌ مرکز، نی، بیدگل،‌ فرهنگ معاصر،‌جیحون، نیماژ، علمی فرهنگی،‌ علمی، قطره، ثالث، پیدایش، سخن، قدیانی، مروارید، نیلوفر، پرتقال و هوپا جلب توجه می‌کنند.
 
مراسم افتتاحیه کوچکی که تدارک دیده‌اند، رفته‌رفته درحال شروع شدن است و علی‌اکبر زین‌العابدینی قرار است که مجری این مراسم باشد. زین‌العابدینی که سال‌ها سابقه همکاری با بابک مفید‌پور را دارد، ضمن خوش‌آمدگویی به افراد حاضر در کتابفروشی گفت:‌ امروز روز خوشحال کننده‌ای برای من است. بابک مفید‌پور یک رویا داشت و در همه این سال‌ها که من افتخار دوستی با او را داشتم، از این رویا حرف می‌زد و امروز ما اینجا جمع شده‌ایم تا شاهد به ثمر نشستن این رویا باشیم. چند شب پیش که با هم صحبت می‌کردیم، به من گفت که «دیدی به آرزویم رسیدم» و من در جواب به او گفتم «من هم به آرزوم رسیدم».
 
وی ادامه داد: ‌کتابفروشی برای بابک شغل نیست و این کار همه زندگی اوست. همان‌طور که خیلی از شما می‌دانید، اینجا مغازه پدر بابک است و حدود ۵۰ سال اینجا اسباب‌بازی فروشی بوده و بابک از چند سال پیش با قرار دادن چند قفسه کتاب در این کتابفروشی جان تازه‌ای به این مغازه داد. در طول این ۵۰ سال افراد زیادی به این مغازه آمدند و اسباب‌بازی خریده‌‌اند و به این شکل از این مغازه خاطره دارند. امروز رویا پدر و پسر با هم ترکیب شده و قرار است تا با فروش کتاب در این مکان خاطرات نسل‌های آینده را بسازند.
 

کتابفروشی مکان مقدسی است
نخستین سخنران این مراسم، داود موسایی، مدیر انتشارات فرهنگ معاصر بود که با اشاره به تحقق آرزوی بابک مفید‌پور اظهار کرد:‌ به‌یاد دارم که ۱۵ سال پیش به بابک گفتم که این مغازه را کتاب‌فروشی کند و خوشحالم که امروز چنین اتفاقی رخ داده و او به آرزویش رسیده است. درست است که ۱۵ سال پیش به او پیشنهاد دادم اما او دلش می‌خواست که تجربه بیشتری کسب کند و با علم، پا در این راه بگذارد. بعضی مکان‌ها مقدس هستند و به نظر من این فضا که از ۵۰ سال پیش با کودکان در ارتباط بوده، چنین ویژگی دارد و بابک خوش‌شانس است که در این فضا کار خود را شروع کرده است.

وی افزود:‌ کتابفروشی باعث توسعه فرهنگ می‌شود و خوشحالم که امروز و در این مکان فضایی به فضاهای فرهنگی کشور اضافه شده است. بابک دو سال در نشر فرهنگ معاصر با ما کار کرد و من از همکاری با او بسیار لذت بردم. حتما خیلی از شما عزیزان می‌دانید که ما در انتشارات فرهنگ معاصر کارمند نداریم و انتشارات خانوادگی اداره می‌شود؛ بنابراین از روزی که بابک به نشر ما آمد، عضوی از خانواده ما شد؛ به‌همین‌دلیل من اینجا را مانند کتابفروشی خودم می‌دانم.
 

هر کتابفروشی که باز می‌شود،‌ یک زندان تعطیل می‌شود
نصرالله حدادی، نویسنده و پژوهشگر حوزه نشر دیگر سخنران این نشست بود. او در ابتدای صحبت‌های خود گفت:‌ بابک مفید‌پور، پسر پسرعموی من است. شاید برای شما سوال شود که پس چرا نام خانوادگی ما فرق می‌کند. باید در اینجا بگویم که چند دهه پیش عموی من شناسنامه خود را گم می‌کند و به همین دلیل نام خانوادگی دیگری می‌گیرد و از این رو نام خانوادگی ما متفاوت است.
 
این پژوهشگر در ادامه به تعریف خاطره‌ای از خریدن کتاب پرداخت و بیان کرد که در گذشته خریدن کتاب برای علاقه‌مندان کار بسیار سختی بوده است. وی در ادامه گفت:‌ روزی که بابک به من گفت دیگر کتاب نمی‌فروشد و می‌خواهد به مغازه پدر برود و اسباب بازی بفروشد، به خودم گفتم که بدون شک او چنین کاری نخواهد کرد.

وی ادامه داد: وقتی که برای کتاب تاریخ شفاهی نشر با بزرگان این حوزه گفت‌وگو می‌کردم از همه این سوال را پرسیدم که اگر کسی بخواهد به این حوزه بیاید و کتابفروشی بزند، به او چه توصیه‌ای دارید. اکثر افراد پاسخ دادند که در این شرایط فرد باید دیوانه باشد که چنین کاری کند، اما داود موسایی گفت که این حوزه، انسان عاشق می‌خواهد و اگر عاشق کتاب هستید، بسم‌الله.
 
حدادی افزود:‌ حوزه کتاب حوزه عشق و دلدادگی است. بابک به‌سختی اینجا را راه انداخته اما تا چند سال نباید به مسائل مادی فکر کند؛ آن هم در خیابانی که همه به فکر شکم هستند. به هر حال ما تکلیف‌مان روشن است؛ ما عاشق هستیم و اجازه دهید مردم هر کاری دوست دارند بکنند و هرچه می‌خواهند بگویند، ما به عشق خود می‌پردازیم. ما کتابفروش‌ها اعتقاد داریم که هر کتابفروشی‌ای که باز شود، یک زندان بسته می‌شود و من از بابت این موضوع خیلی خوشحالم.
 

خوشا به حال ستارخان که چنین کتابفروشی‌ای دارد
گلی امامی، مترجم پیشکسوت کشورمان نیز که از افتتاح این کتابفروشی خوشحال بود، در صحبت‌های خود اظهار کرد:‌ امروز که از خواب بیدار شدم، احساس کردم که عید است. به دوستی گفتم که امروز باید به افتتاح کتابفروشی فرزندم بروم. من ۴۰-۵۰ فرزند دارم که بابک یکی از آن‌هاست. وقتی سال‌ها پیش با بابک همکار شدم متوجه عشق و علاقه او به کتاب شدم. در کمتر کسی دیدم که وقتی درباره کتاب صحبت می‌کند، با تمام وجودش حرف بزند و اسم کتاب را که می‌آورد تن و بدنش بلرزد. او تعصب ناموسی به کتاب دارد.

وی ادامه داد:‌ من مطمئنم که به‌زودی نشر بابک هم راه خواهد افتاد و او محکم‌تر از دیروز در مسیر کتاب قدم خواهد گذاشت. من تا به‌امروز ندیدم کسی به این شکل غصه کتاب را بخورد و سلول‌به‌سلول وجودش به عشق کتاب زنده باشد. خوشحالم؛ بهتر است بگویم که قند در دلم آب می‌شود وقتی می‌بینم که بابک به آرزویش رسیده است. خوشا به حال ستارخان که در دل خود چنین کتابفروشی‌ای دارد. امیدوارم که روزبه‌روز شاهد گسترش این کتابفروشی باشیم.
 
بابک یک کتاب‌باز حرفه‌ای است
در ادامه مراسم نوبت به روشنک فتحی، همسر بابک مفید‌پور رسید. او در صحبت‌های کوتاه‌اش گفت:‌ شما از افتتاح این کتابفروشی خوشحالید و من خوشحالم که شما عزیزان را دارم. بابک یک کتاب‌باز حرفه‌ای است و سر این موضوع ما خیلی دعوا کرده‌ایم. البته همین علاقه‌اش به کتاب بود که باعث شد من به او علاقه‌مند شوم و با هم ازدواج کنیم. از اینکه رویای بابک تحقق پیدا کرده است، بسیار خوشحالم و یک بار دیگر به او اعلام می‌کنم که مثل کوه پشت او هستم و از کارها و تصمیماتش حمایت می‌کنم.
 

امروز بزرگ‌ترین روز زندگی من است
بابک مفید‌پور، مدیر کتابفروشی خانه‌کتاب مفید که همه به بهانه راه‌اندازی کتابفروشی او، دور هم جمع شده بودند، آخرین سخنران این مراسم بود. او گفت:‌ امروز بزرگ‌ترین روز زندگی من است. اگر در آینده نیز به هر جایی برسم، باز هم این روز مهم‌ترین روز زندگی من است. خوشحالم که امروز پذیرای آموزگارانم و دوستانم هستم؛ آموزگارانی مثل گلی امامی و داود موسایی. من خودم را شاگرد مکتب داود موسایی و گلی امامی می‌دانم و از این رو حضور این اساتید در این مراسم باعث افتخار من است.
 
مفید‌پور با اشاره به داستان راه‌اندازی این کتابفروشی گفت: همه چیز از یک نظرسنجی شروع شد. من از مشتریان سابق این مغازه سوال کردم که در صورت تغییر کاربری مغازه، چه شغلی را در اینجا راه‌اندازی کنیم. از ۷۸ نفر جامعه آماری من، ۷۳ نفر گفتند که فست‌فود بزن، سه نفر پیشنهاد نمایشگاه ماشین، یک نفر پیشنهاد سوپرمارکت و یک نفر هم پیشنهاد دیگری داد. خوشبختانه در هیچ کدام از پیشنهادات کتابفروشی وجود نداشت. همان جا تصمیم گرفتم که کتابفروشی بزنم؛ چراکه آدم وقتی عاشق باشد، به هیچ چیز توجه نمی‌کند و درواقع آن نظرسنجی تلنگری برای من بود.

وی ادامه داد: من پیشنهاد کتابفروشی را با پدر درمیان گذاشتم و علی‌رغم انگیزه مالی برای فروش مغازه، او تمام قد پشت فرهنگ و کتاب ایستاد و به این شکل تمام خانواده از من حمایت کردند. پدرم از خودگذشتگی به خرج داد تا این اتفاق رخ دهد.

این کتاب‌فروش ادامه داد: کار این کتاب‌فروشی از چند ماه پیش آغاز شد و از همان روز در ابهام بودم؛ اما در یکی از همین روزها به دعوت یکی از دوستانم به دیدن تئاتر «اشک‌ها و لبخندها»‌ رفتم. وقتی از سالن بیرون آمدم به خودم گفتم که دیگر حق نداری ناراحت و ناامید باشی. من حتی اگر موفق هم نشوم ناراحت نمی‌شوم؛ چراکه همه تلاشم را انجام داده‌ام.
 
مدیر کتابفروشی خانه‌کتاب مفید در پایان گفت:‌ برای راه‌اندازی این کتابفروشی سختی زیادی را تحمل کردم که ارزشش را داشت؛ چراکه کاری را بهتر از خدمت به فرهنگ و کمک با ناشران نمی‌دانم. هیچ کتابفروشی در این منطقه رقیب ما نیست و ما نیز رقیب کسی نیستیم. ما دوست نداریم که مخاطبان کتابفروشی‌های دیگر را جذب کنیم، بلکه علاقه داریم تا مشتریِ کتاب تولید کنیم. در پایان امیدورام که این کتابفروشی یک نماد فرهنگی برای این خیابان باشد.
 

 بعد از صحبت‌های بابک مفیدپور، افراد حاضر در کتابفروشی که تعدادشان از متراژ کتابفروشی بیشتر بود به گفت‌وگو و خرید کتاب پرداختند و در انتها در کنار هم عکسی یادگاری گرفتند.

این مطالب را به اشتراک بگذارید: