به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از کوآرتزی، هفته پیش بود که بیل گیتس، میلیارد شناختهشده آمریکایی اعلام کرد کتابهای درسی خیلی کهنه شدهاند و خواندن کتاب درسی روش خوبی برای یادگیری نیست و پیشنهاد داد از نرمافزارهای مختلف برای آموزش دانشآموزان استفاده شود. گیتس معتقد است استفاده از نرمافزارها موجب کاهش هزینههای یادگیری میشود و به جای خواندن یک فصل از جبر میتوان از ویدیویی آنلاین استفاده کرد یا بازی انجام داد که در آن از محاسبات جبر استفاده شده است.
بر هیچکس پوشیده نیست که بیل گیتس یکی از طرفداران پرشور کتابخوانی است و سالیانه حداقل ۵۰ کتاب میخواند. در طول ۸ سال گذشته صد کتاب به مخاطبانش معرفی کرده است. با توجه به اینکه آقای گیتس درآمدش را از تکنولوژی و نه صنعت نشر به دست آورده است عادت کتابخوانیاش بسیار ارزشمند است اما مؤسس مایکروسافت زیاد داستان نمیخواند و با توجه به فواید زیاد داستان به نظر میرسد باید تغییری در برنامه کتابخوانیاش ایجاد کند.
به نظر گیتس زیاد کتاب میخواند اما در طول ۸ سال گذشته فقط ۱۲ داستان به خوانندگانش معرفی کرده است. بد نیست اما در طول هشت سال گذشته هفده کتاب غیرداستانی از یک نویسنده یعنی والکاو اسمیل را به دیگران پیشنهاد کرده است. فهرست پیشنهادی وی اغلب درباره آثاری است که موضوعاتی چون ثروت، ناعدالتی، و کمکهای خارجی را پوشش میدهد؛ موضوعاتی که در ادبیات هم بسیار رایج است.
دلایل زیادی وجود دارد که میتواند بیل گیتس را به خواندن داستان ترغیب کند. گیتس فردی انساندوست است که دوست دارد در برنامههایی سرمایهگذاری کند که تأثیرات مثبتی داشته باشد. با خواندن آثار داستانی میتواند اطلاعات زیادی درباره ناعدالتی، سیاست، گرفتاریهای ثروتمندان و فقرا، و چالشهایی که افراد به دلایل سیاسی دچارش میشوند به دست بیاورد و ارتباط عمیقتری با دیگران برقرار کند زیرا از نظر علمی ثابت شده است که خواندن داستان احساس همدردی را افزایش میدهد و به خواننده فرصت میدهد با احساسات واقعی و نه فقط حقایق آشنا شود.
تحقیقی در سال ۲۰۱۳ نشان داد که کودکانی که آثار غیرداستانی میخوانند کمتر از افرادی که داستان میخوانند توانایی ارتباط با دیگران را دارند. این کودکان در امتحانات «تئوری ذهن» هم نتایج بهتری کسب کردند.
«تئوری ذهن» به توانایی ارتباط اجتماعی افراد اشاره دارد. در این حالت فرد توانایی قرار دادن خود در شرایط افراد دیگر را دارد. به نظر آسان میآید اما همه انسانها نمیتوانند جهان اطرافشان را عیقاً درک کنند.
داستانهای ادبی، که بر روانشناسی افراد تمرکز دارد، پنجرهای به زندگی غریبهها در زمانها و مکانهای مختلف باز میکند. داستانهایی که ما را به زمان و مکان مختلف میبرند توانایی تغییرمان را هم دارند. در نتیجه خواندن داستان درک اجتماعی را افزایش میدهد.
وقتی داستان کلاسیکی چون «جنایات و مکافات» را میخوانیم همراه با شخصیت اصلی غمگین میشویم، وقتی ۱۹۸۴ میخوانیم از خطرات دیکتاتوی آگاه میشویم و از زاویه دید فردی که زندگی در رژیم دیکتاتوری را تجربه میکند به ماجرا نگاه میکنیم.
رمانهای جدید هم نقشی مشابه ایفا میکنند و به عنوان نمونه «از شرق بریده» نوشته نگار جوادی خواننده را نه تنها با فرهنگ ایران در یک دوره خاص بلکه با غذاها، داستانها، بازیها، و زبان فارسی آشنا میکند.
چرا همه باید داستان بخوانند؟ زیرا داستانهای ادبی با شخصی کردن روانشناسی شخصیتهای داستانی به ما فرصت میدهند با آدمهای دور و نزدیک ارتباط برقرار کنیم و هر چه بیشتر از انسانیت بدانیم، میزان شرافت و انسانیتمان افزایش مییابد. شاید بهتر باشد آقای گیتس تغییری در برنامه کتابخوانیاش ایجاد کند.
|
|