به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، لنگستون هیوز یکی از معروفترین شعرای سیاهپوست آمریکایی است که مخاطبان ایرانی با ترجمه احمد شاملو با او آشنا شدهاند؛ مجموعه کتابی که بعدها شاملو آن را دکلمه کرد و به صورت صوتی منتشر شد. البته ترجمه هیوز تنها به شاملو ختم نشد و بعد از او نیز چند نفری آمدند و شعرهایی از او را ترجمه کردند؛ با این حال و با گذشت پنج دهه از مرگ این شاعر آمریکایی تا پایان سال ۹۷ هیچکس به سمت ترجمه همه اشعار این شاعر سیاهپوست نرفته بود و دنیای هیوز برای مخاطب ایران آنچنان روشن و شفاف نبود تا این که به تازگی تمام اشعار این شاعر با ترجمه حسن علیشری که خود شاعر و ترانهسراست، با عنوان «شکسپیر در هارلم» منتشر و از سوی موسسه انتشارات نگاه روانه بازار نشر شده است. در این راستا با حسن علیشیری هم کلام شدیم تا بیشتر با تفکرات و اندیشه این شاعر مبارز آشنا شویم؛ گفتوگویی که در ادامه میخوانید.
بدون شک وقتی به تاریخ ادبیات آمریکا نگاه میکنیم، لنگستون هیوز، نقش غیرقابل انکاری در ادبیات این کشور دارد؛ با این حال شاید مخاطب فارسی زبان آشنایی چندانی با این شاعر، نویسنده و نمایشنامهنویس نداشته باشند. از این رو کمی درباره این شخصیت ادبی توضیح دهید.
لنگستون هیوز یکی از سرشناسترین شاعران معاصر آمریکاست. شاعری سیاهپوست که از سردمداران جنبش مبارزه با تبعیض نژادی بوده است و به واسطه استمراری که در فعالیتهای ضد تبعیضنژادی داشته در جامعه غرب شناخته شده است. هیوز با ۱۶ کتاب شعر، ۱۲ رمان و مجموعهداستان کوتاه، ۷ اثر غیرداستانی، ۸ کتاب کودک و ۱۱ نمایشنامه، یکی از تاثیرگذارترین چهرههای ادبیات سیاهان در قرن بیستم است. هیوز از آغاز رنسانس هارلم در 1920 تا جنبش هنر سیاهان در 1960 حضوری فعال و الهامبخش داشت؛ از این رو او را «شکسپیرِهارلم» و «ملکالشعرای سیاهان» نامیدهاند و آثارش همچنان در مدارس و دانشگاههای آمریکا تدریس میشود. تمرکز آثار هیوز از ابتدا بر بازگشت به ریشههای تاریخی، زندگی سیاهان در آمریکای ابتدای قرن بیستم و تلاش در جهت احقاق حقوق مدنی آنان است. ما ایرانیها از طریق ترجمههای احمد شاملو با لنگستون هیوز آشنا شدیم. شاملو در کتاب «همچون کوچه بیانتها» تعدادی از شعرهای لنگستون هیوز را ترجمه و علاوه بر آن در یک آلبوم به نام «سیاه همچون اعماق آفریقای خودم» تعدادی از شعرهای ترجمه شده را دکلمه کرده است.
با توجه به اینکه پیش از شما چند نفر دیگر هم کارهای لنگستون هیوز را ترجمه کردهاند، اثر شما با کتابهای قبلی مانند ترجمه شاملو چه تفاوتی دارد؟
تفاوت کار من با شاملو و سایر مترجمان آثار لنگستون هیوز این است که من به سراغ ترجمه مجموعه اشعار این شاعر رفتهام که شامل همه کتابهای اوست، البته شعرهایی نیز وجود دارد که من به دلایل مختلف آن را در کتاب نیاوردهام که تعداد آنها بسیار اندک است؛ با این حال این کتاب که نزدیک به ۷۰۰ صفحه است، کاملترین مجموعهای است که تا به امروز از لنگستون هیوز منتشر شده است.
به چه دلیل به سراغ ترجمه کامل اشعار لنگستون هیوز رفتهاید؟
داستان اینکه چرا به سراغ ترجمه اشعار لنگستون هیوز رفتم کمی طولانی است. من از طریق یغما گلرویی با این کتاب آشنا شدم. زندهیاد شاملو نیز قصد ترجمه این کتاب را داشت. حدود ۱۰ سال پیش یغما گلرویی به من پیشنهاد داد که این مجموعه را با هم کار کنیم؛ چراکه در گذشته من و یغما در کتاب «جهان در بوسههای ما زاده میشود» تعدادی از اشعار لنگستون هیوز را به صورت مشترک ترجمه کرده بودیم.
به صورت مشترک؟
بله. در کارهای گذشته من ترجمه تحتاللفظی شعرها از انگلیسی به فارسی را انجام میدادم و یغما آنها را بازسرایی میکرد. قرار بود که درباره این کتاب نیز به همین شکل عمل کنیم و در هفت، هشت سال اخیر نیز دائما موضوع ترجمه کتاب مطرح بود؛ اما متاسفانه بعد از اینکه یغما ممنوعالکار شد و امکان انتشار آثارش نبود، از طرف انتشارات نگاه به من پیشنهاد شد که این کار را خودم انجام دهم. از این رو دو سال پیش با نگاه قرارداد بستم و کار را شروع کردم. در اینجا از موسسه انتشارات نگاه بسیار سپاسگزارم؛ چراکه به دلیل حجیم بودن و زمانبر بودن ترجمه این کتاب، بدون حمایت مستمر ناشر این کار شدنی نبود.
اگر بخواهیم به مهمترین ویژگی آثار ادبی هیوز اشاره کنیم، به چه ویژگی میتوان پرداخت یا به عبارتی مهمترین دغدغه هیوز در آن دوران آمریکا چه بوده است؟
بدون تردید مهمترین شاخصه آثار لنگستون هیوز موضوع مبارزه با تبعیضنژادی و عدالتطلبی اوست. بیشینه کارهای هیوز آثار اجتماعی هستند و مهمترین شاخصه این اشعار اجتماعی، مبارزه با تبعیضنژادی و عدالتطلبی است؛ ما در آثار عاشقانه او نیز با یک زبان بسیار ساده و نگاه متفاوت روبهرو هستیم؛ ویژگیهایی که مجموع آنها لنگستون هیوز را به یک شاعر ماندگار تبدیل کرده است. شاید این شاعر در میان مردم کشور ما چندان شناخته شده نباشد اما در میان انگلیسیزبانها بسیار شناخته شده و تاثیرگذار است. هیوز و چند شاعر و نویسنده دیگری که در هارلم نیویورک فعالیت میکردند، رنسانس هارلم را به وجود آوردند و تاثیر زیادی روی نسلها ادبی بعد از خودشان، حتی نسل بیت گذاشتند؛ به همین دلیل نیاز بود که مجموعه کامل آثار او به فارسی نیز ترجمه و منتشر شود تا امکان بررسی بیشتر به پژوهشگران این حوزه داده شود.
با توجه به اینکه شاملو در این حوزه ورود کرده و از طرفی با دکلمه شعرها از قدرت بیان نیز بهره برده بود، کار را برای مترجمان بعد از خودش سخت کرد و شاید به همین دلیل خیلی از مترجمان از ترجمه آثار این شاعر منصرف شدند؛ کار برای شما چگونه بود؟
کاری که شادروان شاملو انجام داد از حیث تعداد اشعار بسیار محدود بود و او تنها بخشی از آثار لنگستون هیوز را ترجمه کرد و کار او بسیار متفاوت از کتابی است که به تازگی منتشر شده است. ما در این کتاب با کارنامه شعری هیوز روبهرو هستیم و این کتاب آثار هیوز از آغاز تا زمان مرگ را شامل میشود و امکان بررسی سیر تطور فکری و زبانی او فراهم شده است. برای مثال با خواندن این کتاب متوجه میشویم که در دورهای لنگستون هیوز تفکرات چپ داشته است و این گرایشات چپ را به خوبی در این مجموعه می توانید ببینید. مهمترین ویژگی ترجمههای شاملو شاعرانگی آنهاست که من در این بخش هیچ داعیهای ندارم و شاید تنها بتوانم بگویم، سعی کردهام ترجمههایم از صحت و دقت بالایی برخوردار باشد.
در ترجمه آثار به متن اصلی وفادار بودهاید؟
دوست عزیزم آرش افشار مسئولیت ویرایش و تطابق این مجموعه با متن اصلی را بر عهده داشت و سعی کردهایم تا جایی که ممکن است به متن اصلی وفادار باشیم. من تلاش کردم که متن بیشترین انطباق را با اشعار هیوز داشته باشد.
به نظر شما چه ویژگی در شعرهای لنگستون هیوز وجود دارد که توانست نظر شاملو را به این شاعر جلب کند؟
شاملو در دورهای به سراغ لنگستون هیوز میرود که فضای اجتماعی کشور ما نیز (قبل از انقلاب) به دنبال عدالتطلبی بوده است. برای درک بهتر این موضوع اجازه دهید، مثالی برای شما بزنم. لنگستون هیوز شعری دارد که در متن اصلی میگوید: «بگذارید آمریکا دوباره آمریکا شود» او این شعر را با ارجاع به امریکا سروده است و مختص همان سرزمین است؛ اما شاملو در ترجمه کلمه «آمریکا» را به «وطن» تغییر میدهد و میگوید «بگذارید این وطن دوباره وطن شود». این نوع ترجمه، تمایل شاملو برای برداشتی فرامرزی و فراسرزمینی از شعر نشان میدهد. یعنی شاملو دلنگرانیهای هیوز را دیده و علاقهمند بوده تا آنها را به زبان مادری برگرداند. در ترجمه شاملو مثل تمام ترجمههایی که شاملوی بزرگ انجام داده با رویکرد شاعرانگی بیشتر و بازآفرینی شعر در زبان مقصد روبهرو هستیم؛ یعنی ما همچنان شاملو را بیشتر از شاعر اصلی پشت ترجمهها میبینیم.
وقتی شعرهای هیوز را مطالعه میکنیم، متوجه میشویم که موسیقی نقش غیرقابل انکاری در شعرهای این شاعر دارد. به نظر شما علاقه او به موزیک جاز و بلوز باعث این ویژگی شعری شده است یا دلیل دیگری دارد؟
اگر ما لنگستون هیوز را یک ترانهسرا نیز بنامیم، حرف نامربوطی نزدهایم؛ چراکه او تعداد زیادی از آثارش را برای اجرای موسیقی نوشته است و بسیاری از شعرهایی که در این کتاب وجود دارد به معنی واقعی کلمه ترانه هستند. اگر آثار هیوز را بخوانید متوجه میشوید که شعرها وزن دارند، آهنگ دارند و حتی در مواقعی قافیه در آنها دیده میشود. به نظر من تکلیف این آثار کاملا مشخص است و برای موسیقی نوشته شدهاند. باید توجه داشته باشیم که فرهنگ سیاهان آمریکا را نمیتوان از موسیقی جدا کرد. موسیقی جاز و بلوز ریشه در فرهنگ آفریقایی-امریکایی دارد و هیوز هم جزو افرادی است که به تکامل این جریان خیلی کمک کرده است. البته این نکته را نیز باید بگویم که در بررسی آثار هیوز کارهای غیرترانه او نیز موسیقی درونی دارند. در کل در این کتاب هم کارهای موزون و هم کارهای غیرموزون وجود دارد و من تلاش کردم در ترجمهها حسی از آهنگ درونی وجود داشته باشد؛ البته به دلیل آنکه نمیخواستم از درصد وفاداری به متن اصلی کم شود، در بازسرایی وزن عروضی به اشعار ندادهام. در بعضی از ترانهها میشد از وزن استفاده کرد و حتی قافیه به آنها داد که این کار مستلزم تغییر در متن بود که من این میزان از تغییر را انجام ندادم.
چه اتفاقی در دوره فعالیتهای هیوز رخ میدهد که به او لقب «ملکالشعرای سیاهان» میدهند؟
در بسیاری از آثار هیوز پرخاشگری نسبت به جامعه مشاهده میشود؛ جامعهای که نه تنها حس تبعیض به سیاهان، بلکه نسبت به همه رنگین پوستان دارد. دقت داشته باشید که ما درباره دورانی صحبت میکنیم که ورود رنگین پوستان به بعضی از رستورانها ممنوع بوده است و در اتوبوس و قطار واگن جداگانه برای آنها در نظر گرفته میشده و اجازه ورود آنها را به واگنهای عمومی را نمیداند. از طرفی مدرسه و حتی بیمارستان آنها با سفیدپوستان فرق میکرده. هیوز در دورانی زندگی میکرد که این فرهنگ با تلاش رنگینپوستان در حال تغییر بود و آنها در حال مبارزه بودند. در حالی که پدر هیوز که وکالت خوانده بود به دلیل رنگینپوست بودن شغلی پیدا نمیکرد، هیوز بعدها موفق شد درس بخواند، به دانشگاه برود و به تدریس بپردازد. نکته دیگری که درباره لنگستون هیوز وجود دارد بازگشت به ریشههای فرهنگی خودش است. توجه داشته باشیم که در اولین شعری که در این مجموعه حضور دارد، «سیاه از رودخانهها میگوید» (شعری که هیوز در ۱۸ سالگی سروده و به احتمال زیاد اولین شعر او نیزاست) ارجاعی عمیق و شاعرانه به فرهنگ و تاریخ سیاهان وجود دارد. همه این تلاشها باعث شده تا چنین لقبهایی به او بدهند.
هیوز مخالف بزرگ نشان دادن فرهنگ و تمدن آمریکایی است؟
نه به آن معنی که مد نظر شماست؛ اما او به تاریخ آمریکا نیز نگاهی کاملا نقادانه دارد؛ یعنی در عین حال که عدهای تلاش میکنند تا تاریخ آمریکا را یک تاریخ سراسر بزرگ و باشکوه نشان دهند، او نگاه انتقادآمیزی به موضوع بردهداری و سابقه برداری در آمریکا دارد. اما در نهایت به دنبال شکوه و افتخار آمریکاست اما آمریکایی که همه در آن برابر باشند و فرصتهای یکسانی برای زیست و پیشرفت داشته باشند. گمان میکنم اگر هیوز در دوران معاصر نیز میزیست همچنان منتقد جدی سیاستهای سلطهگرایانه آمریکا بود. همه اینها لنگستون هیوز را به یک شاعر یگانه بهویژه در فرهنگ رنگینپوستان و سیاهپوستان آمریکا تبدیل میکند. او در داستانها، نمایشنامهها و شعرهای کودکش نیز همین دغدغه را داشته است. یعنی به دنبال عدالتطلبی و مبارزه با تبعیضنژادی است. حتی در برخی آثار عاشقانه او میبینیم که این نگاه وجود دارد. به هر حال به نظر من لنگستون هیوز به اندازه کافی برای ما ایرانیها شناخته شده نیست و تمام شناخت ما از این شاعر به آن چیزی که شاملو برای ما ترجمه کرده خلاصه میشود که تاکید میکنم کار بسیار ارزشمندی بوده است.
در این مجموعه از شعرهای کودک او هم ترجمه کردهاید؟
من در این مجموعه فقط اشعار بزرگسال هیوز را ترجمه کردهام و فکر میکنم که فقط یک شعر کودک به این مجموعه وارد شده و آن هم به این دلیل است که در ترجمه شاملو آن شعر وجود داشت و من نیز قصد داشتم که همه شعرهایی که مخاطب ایرانی از هیوز خوانده را پوشش دهم؛ در نتیجه آن شعر کودک نیز در مجموعه آمده است. امیدوارم بتوانم در آینده بقیه شعرهای کودک هیوز را در شکل و شمایلی که مناسب این اشعار و مخاطب کودک است منتشر کنم.
با این که شما همه شعرهای هیوز را ترجمه کردهاید؛ اما به نظرم هنوز کار تمام نشده است، این موضوع را قبول دارید؟
اگر چه شاخصترین آثار کارنامه ادبی لنگستون هیوز شعرهای اوست؛ اما او شعرهای کودک، نمایشنامهها و داستانهای بسیاری دارد که جای ترجمه دارند و فقط نیاز است که مترجمان و اهالی ادبیات به سمت آن بروند.
با توجه شرایط زمانی آن دوران آمریکا، به نظر میرسد که لنگستون هیوز راه مناسبی را برای بیان دغدغههای خود پیدا کرده است؛ چراکه در آن زمان بیشترین حوزهای که سیاهپوستان میتوانستند در آن ورود کنند، هنر بوده است. شما این موضوع را تایید میکنید؟
البته کار در این حوزه نیز سخت بوده است و حتی بد نیست که بدانید انتشار کتاب برای لنگستون هیوز کار سادهای نبوده است. گفته میشود که او در رستورانی گارسن بوده و روزی واچل لیندزی، یکی از شاعران بزرگ روزگار خودش را میبیند و چند شعرش را به دستش میرساند و بعد از آن لیندزی، هیوز را به انتشارات ناف معرفی میکند؛ انتشاراتی که تا هیوز تا آخر عمرش هم با آن کار کرد. کتابی که من ترجمه کردم پیش از آنکه یک مجموعه شعر باشد، سندی از آن دوران تاریخی آمریکاست. در همان دوران خوانندگان محبوب بسیاری بودند که به دلیل رنگینپوست بودن اجازه کنسرت دادن و خواندن نداشتند و این طور هم نبوده که فضا خیلی باز باشد؛ اما میشود گفت که از بخشهای دیگر جامعه آزادتر بوده است. این را گفتم تا بگویم که آنها در هنر هم آزاد نبودند و آنقدر مبارزه کردند تا موفق شدند آزادیهای اجتماعی مورد نظر خود را به دست آورند. اگر زندگی لنگستون هیوز را بررسی کنیم میبینیم که او در دورانی به عنوان خبرنگار در جنگهای داخلی اسپانیا شرکت میکند و در آنجا با همینگوی آشنا میشود، یعنی سیاهپوستان در آن دوران از هر دریچهای وارد شدند تا حرفشان را بزنند و موفق هم شدند. لنگستون هیوز جزو کسانی است که شعر او همچنان در دبیرستانهای آمریکا درس داده میشود و این یعنی موفقیت.
اگر به ادبیات جهان نگاه کنیم، متوجه میشویم که ادبیات چند صد سال اخیر شاعر قدرتمند و خوب کم نداشته است؛ اما صاحبنظران معتقدند که تعداد شاعرانی که توانستهاند دیدگاه یک ملت را تغییر دهند و به جامعه ناامید، امید تزریق کنند، بسیار کم است. آیا واقعا یک شاعر میتواند دیدگاه یک ملت را تغییر دهد؟
اگر بخواهم صادقانه با شما حرف بزنم، واقعیت این است که من باور ندارم که یک مولف به تنهایی بتواند یک جامعه را تغییر دهد. هیوز بخشی از یک جنبش بزرگ اجتماعی و فرهنگی بوده است. در این مجموعه از افراد زیادی نامبرده میشود. شخصیتهایی که در دسته شاعران، خوانندگان، نوازندگان، نویسندگان، سیاستمداران و حتی ورزشکاران قرار میگیرند؛ افرادی که در راستای اهداف رنگینپوستان تلاش کردهاند و هیوز کسی بوده که بخشی از جریان شعر این جنبش را برعهده داشته است. ما معمولا در ادبیات شاهد تلاشهایی برای حرکتهای اجتماعی هستیم؛ اما این کارها به یک حرکت فراگیر فرهنگی و هنری تبدیل نمیشود. دست کم در دهههای اخیر به خاطر نمیآورم که فیلمسازان، کارگردانهای تئاتر، آهنگسازان، خوانندههای موسیقی و ورزشکاران همه در راستای یک موضوع فعالیت کنند و فعالیت مستمر و پیگیر داشته باشند پس توقع ایجاد جریانی امیدبخش از یک هنرمند، به تنهایی، چندان منطقی و شدنی نیست.
مجموعهای که شما ترجمه کردهاید این روند را نشان میدهد؟
مجموعه شعری که انتشارات نگاه منتشر کرده، نزدیک به ۵۰ سال شاعری هیوز را پوشش میدهد و خوشبختانه ترتیب زمانی دارد و شما میتوانید متوجه نگاه او در دورههای مختلف زمانی شوید و تغییرات را حس کنید.
در صحبتهای خود به امیدبخشی اشاره کردید؛ کمی درباره این ویژگی شعری هیوز توضیح دهید.
یکی دیگر از ویژگیهای شعری هیوز، امیدبخش بودن فضای شعری اوست. یعنی در عین این که هیوز از شرایط سخت و مشکلات اقتصادی و اجتماعی میگوید، همیشه روزنه امیدی در آثار او وجود دارد. همیشه دعوتی به وحدت و همگرایی برای برطرف کردن مشکلات هست. او سفیدپوستان را برادران خود خطاب میکند و میگوید که اگر ما (سفید پوستان و رنگینپوستان) دست در دست هم دهیم، میتوانیم یک جامعه آزاد و برابر داشته باشیم. اینها تفاوتهایی است که میتواند برای ما اهالی ادبیات آموزنده باشد.
در صحبتهای خود چند بار به رنسانس هارلم اشاره کردید. با شخص لنگستون هیوز کاری ندارم؛ به نظر شما ادبیات تا چه میزان توانسته به این اتفاق مهم کمک کند؟
تاثیر ادبیات بسیار چشمگیر است؛ چراکه موتور فکری این جریان بوده است. یعنی موسیقی وجود داشته است اما در کنارش ادبیات بوده؛ تئاتر وجود داشته اما موتور حرکتدهنده آن ادبیات بوده، حتی کسانی که در دهههای بعدی آمدند، همه خودشان را وامدار کسانی مثل لنگستون هیوز میدانند.
آرمانشهر هیوز کجاست؟
به نظر من یک جامعه بدون تبعیض، آرمانشهر رویایی هیوز است. یعنی مساله او فقط تبعیض نژادی نبوده؛ بلکه او در پی ایجاد جامعهای بوده که در آن تبعیض اقتصادی و فرهنگی نیز نباشد و همه فرصتی برابر برای پیشرفت داشته باشند. او مخالف طبقهبندی جامعه بر اساس نژاد، لهجه، زبان، رنگ پوست و … است.
هیوز در جوانی به شدت طرفدار جریان چپ بود؛ اما رفته رفته تغییر کرد. به نظر شما گرایش هیوز چرا رفته رفته به کمونسیم کم شد؟
میدانیم که در آمریکا دورانی به نام دوران مک کارتیزم وجود داشته است و هیوز هم به دلیل گرایشات چپ جزو افرادی بوده که در این دوره احضار میشود و مورد بازجویی قرار میگیرد. اگر مخاطبان کتاب را بخوانند متوجه میشوند که لنگستون هیوز چندین شعر درباره جنگهای داخلی اسپانیا و چندین شعر درباره جنبشهای مختلف چپ در نقاط مختلف جهان دارد. با این حال پیش از دوران مک کارتیزم گرایشات چپ او کمرنگ میشود.
ترجمه این کتاب چقدر طول کشید؟
روند ترجمه این اثر یک سال و نیم طول کشید و من حدود شش ماه نیز برای ویرایش و بازنگری اثر زمان گذاشتم که در این بین دوست ارجمندم، آرش افشار کمک زیادی به من کرد. به اعتقاد من هیچ ترجمهای نمیتواند ادعا کند که خالی از اشکال و ایراد است؛ اما من تلاش کردم تا جایی که ممکن است این مجموعه خالی از ایرادهای اولیهی ترجمه باشد.
این روزها بازار کتابهای شعر فارسی چندان مناسب نیست. آیا کتابهای شعر ترجمه نیز وضعیت مشابهی دارند؟
وضعیت شعر ترجمه چندان تعریفی ندارد و شاید از حوزه شعر تالیفی بدتر هم باشد. در حوزه شعر افراد مطرحی هستند که خوشبختانه هنوز از آثارشان استقبال میشود اما در بخش ترجمه چنین اتفاقی نیز رخ نمیدهد و آنهایی که بارها اسمشان مطرح شده و ترجمههای متعدد از آثارشان ارائه شده تا حدودی فروش دارند. واقعیت این است که من این کتاب را با نیت فروشِ بالا ترجمه نکردم و علاقهمند بودم تا این کتاب که به عنوان یک سند تاریخی، دوران مهمی از آمریکا را روایت میکند، مورد توجه مخاطب جدی قرار گیرد. من بیشر از آنکه روی مخاطب عام حساب کرده باشم روی پژوهشگران ادبی که علاقهمند هستند آن دوره آمریکا را بخوانند، حساب باز کردهام. واقعا در روزگار ما ترجمه و انتشار کتاب شعر ۷۰۰ صفحهای، کار چندان منطقیای نیست.
بهعنوان آخرین سوال؛ به نظر شما شعرهای بلند این کتاب مورد توجه مخاطب امروز که به دنبال شعرهای کوتاه میگردد، قرار میگیرد؟
واقعیت این است که بازار کتاب خیلی تحت تاثیر فضای مجازی است و در فضای مجازی نیز بیشتر شاعرانی مورد استقبال قرار میگیرند که شعر عاشقانه و کوتاه دارند. ما از شاعران بزرگ جهان نیز آنهایی را بیشتر میشناسیم که شعرهایشان به درد توئیت کردن و کپشن نوشتن برای عکس در اینستاگرام میخورد. از لنگستون هیوز هم شعرهای کوتاه و عاشقانهاش بیشتر منتشر میشود. به نظر من این یک آسیب بزرگ محسوب میشود و در چنین شرایطی، مخاطب جدی شعر باید به این کتاب و کتابهای شبیه به آن نگاه جدیتری داشته باشد. ما باید هر طور شده از این آسیب کم کنیم و مخاطبان را ترغیب کنیم تا سرشان را از گوشی بیرون بیاورند. من خودم عاشق مینیمالیزم هستم و در شعرهای سپیدم نیز به این سبک گرایش دارم؛ اما این نگاه نباید باعث شود تا ما بخش مهمی از تاریخ ادبیات جهان را از دست بدهیم. |