به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) جلسه نقد و برسی رمان «هیچ کس این زن را نمیشناسد» نوشته «ندا رسولی» در دانشگاه شهید بهشتی تهران برگزار شد. در ابتدای جلسه یکی از حاضرین خلاصه کوتاهی از رمان را نقل کرد. سپس «ندا رسولی» بخشی از رمان خود را خواند.
در ادامه وفا کشاورزی استاد دانشگاه و دانشجوی دکتری دانشگاه شهید بهشتی شروع به سخنرانی کرد و گفت: من رمان «هیچ کس این زن را نمیشناسد» را از دید شکلگیری سوبژکتیویته در دو شخصیت اصلی رمان یعنی سارگل و آصال بررسی میکنم و با کمک از نظریه جودیت باتلر؛ منتقد معاصر آمریکایی، چگونگی شکلگیری شخصیت سارگل در تقابل با آصال را بررسی کرده و جنبه اشتراک این دو شخصیت را در سرباز زدن از وضعیت موجود و تغییر آن به نفع شکلگیری شخصیت خود کمک گرفتهام. اینکه چهطور شخصیتهای داستان ساخته شدهاند و توانستهاند از آن محیط بستهای که دارای هم فشار خارجی و هم فشار داخلی بوده به خوبی عبور کنند و تبدیل به شخصیتی بشوند. وی افزود: دو شخصیت مهم در این رمان داریم؛ شخصیت آصال و شخصیت سارگل. در روایت آصال خواننده با نسلِ دلزده و سرخوردهای مواجه میشود که دیگر خطر جنگ تهدیدش نمیکند اما اقتصاد ویرانِ کشور قحطیزده پس از جنگ همچنان سایهاش بر لایههای اجتماعی و خانوادگی جامعه سنگینی میکند. آصال متعلق به نسلی است که میخواهد از قیود اخلاقیای که به نظرش دست و پاگیر میآید رها شود. او مردی است که میخواهد سنتشکنی کند و از شهرش خارج شود، پدر و برادرش قالیباف هستند و آصال در نانوایی کار میکند که نانوای آن روس است. کشاورزی اظهار کرد: آصال سعی کرده که از جو خانوادگی خودش بیرون بیاید و وارد محیطی شود که خارج از آن سنتهای بسته است، همه به آصال میگویند که تو بلندپروازی و به خانواده و زمانی که به آن تعلق داری پایبند نیستی. همینطور که مشخص است آصال از شغل خانوادگیاش پیروی نکرده و این یکی از اولین جنبههای سنتشکنی آصال است. نکته دیگر اگر ما بخواهیم بصورت نمادین در نظر بگیریم، قالیبافی شغلی است که به نشستن و صبر احتیاج دارد و آصال این صبوری را ندارد که بنشیند قالی ببافد و بعد ماهها منتظر باشد، آصال با هما ازدواج میکند که به خواستههایی برسد؛ که نمیشود. آنچه در مدرنسیم با آن مواجه میشویم نفی سنت است و ساختن از نو. او درباره شخصیت دیگر این رمان یعنی سارگل بیان کرد: سارگل زنی است که میخواهد یک تنه در مقابل جامعهاش بایستد. جامعه از سارگل میخواهد که طبق سنتی که وجود داشته بعد از مرگ شوهرش با برادرشوهرش ازدواج کند ولی سارگل این را نمیپذیرد؛ میشود سارگل را با همسر عادل(برادرشوهرش) مقایسه کرد؛ همسر عادل فردی است که شخصیتش دقیقا همانطوری است که جامعه میخواهد، وقتی شوهرش بهش میگوید که من میخواهم دوباره ازدواج کنم، عکسالعمل انفعالی دارد و حتی از سارگل میخواهد که قبول کند و با شوهرش ازدواج کند و به سارگل میگوید که تو چرا با شوهر من ازدواج نمیکنی و بعد سارگل متعجب میشود و میگوید که تو چهطور از من میخواهی که با شوهرت ازدواج کنم؟! وی افزود: این خواسته جامعه اینقدر برای این زن درونی شده است که خودش و احساسات خودش را فراموش کرده. این شخصیت در تضاد با شخصیت سارگل است؛ درست است که سارگل در پایان رمان مجبور میشود که با عادل ازدواج کند ولی یک شرطی میگذارد برای ازدواجش… اگر بخواهیم از نگاه جودیت باتلری نگاه کنیم سارگل اگر نمیتواند سنتهای جامعه را از بین ببرد، به نوعی آنها را خم میکند و سعی میکند از آن محدوده خارج شود. این استاد دانشگاه همچنین بیان کرد: تضادی که من در دو شخصیت اصلی این داستان پیدا کردم، رفتار سنت شکنانه آصال و سارگل است. ما میبینیم که هر دو شخصیت تلاش کردهاند که از آن جو خارج شوند اما چیزی که شاید آصال را موفق نکرد، این است که آصال میخواهد بیرون را درست کند، انگار که میخواهد از آن موقعیت فرار کند، اما از درون هنوز به آن آمادگی نرسیده که بخواهد از آن جامعه بسته رهایی پیدا کند. آن بلوغی که ما در سارگل میبینیم در آصال نمیبینیم. سارگل درست است که قدری به خواسته جامعه و آن ازدواج اجباری تن داد ولی هم زمان خواسته خودش را هم پیش برد. وی در ادامه گفت: این بحثی است که جودیت باتلر مطرح میکند و اینکه ما چقدر میتوانیم با شکستن سنتها و در آن جو قرار نگرفتن شخصیت فردی خودمان را بسازیم. حالا چیزی که جودیت باتلر میگوید این است که وقتی یکسری قوانین بر جامعه حکومت میکند ما دو نهاد داریم که ضامن اجرای این قوانین اجتماعی هستند، یک پلیس و نیروی انتظامی و دیگری نیروی فرهنگ و سنت است که حتی قویتر از آن نیروی فشار بیرونی است که از طریق دانشگاه و مدارس این ایدئولوژی به مردم القا میشود و شاید آن فردیت انسانها زمانی مطرح میشود که خودشان بدانند چقدر میتوانند از آن جوی که بر آنها حکومت میکند خارج شوند و یک فردیت برای خودشان در نظر بگیرند. کشاورزی با اشاره به این که جودیت باتلر نظریه دیگری به نام پرفورمنس دارد اظهار کرد: این نظریه بر این مبنا است که میگوید ما هر روز با تکرار نقشهایی که جامعه برای ما تعیین کرده به عنوان زن و مرد خودمان را میشناسانیم. یعنی اگر جامعه از من به عنوان یک زن انتظاراتی دارد و من انجام میدهم دارم وارد آن قالب زنانهای که از من انتظار میرود میشوم و حالت تیپ پیدا میکنم، اگر میخواهم شخصیت پیدا کنم باید با توجه به فهمی که خودم از زن و جایگاهش دارم از آن حالت خارج شوم. ندا رسولی در پاسخ به اینکه شخصیت مرضی چگونه شکل گرفته است گفت: این رمان و شخصیتهایش کمکم در ذهن من شکل گرفتند. ایده اولیه این رمان از اینجا شروع شد که من یکی دو روایت واقعی از زمان جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به ایران شنیدم که برایم خیلی تأثیرگذار بود، این مقطع تاریخی را مطالعه کردم و فکر کردم که میشود در موردش حرف زد؛ اینچنین شد که این داستان را شروع کردم. وی افزود: در مرحله اول طرح و شخصیتهای اصلی را داشتم و کمکم شخصیتهای فرعی هم بنا بر نیاز داستان ورود پیدا کردند که بعد از آن من همه تلاشم این بود که بتوانم با توجه به نقششان در جهان داستانم آنها را به خوبی از آب و گل درآورم؛ ولی لازم به ذکر است که در جاهایی داستان خودش پیش میرفت و انگار این شخصیتها و جهان داستان بودند که من را پیش میبردند، در این حالت من فقط به دنبال تدابیری بودم که شخصیتها از جایگاه خودشان خارج نشوند و خوب پرداخت شوند. وفا کشاورزی در بخش دیگری از سخنانش ادامه داد: جودیت باتلر «عامل شکلگیری جنسیت را در فرد «تکرار تظاهر بدن» میداند که در مجموعهای از اقدامات مکرر در یک چهارچوب قانونی بسیار سفت و سخت در طول زمان، ظاهر طبیعی بودن به خود میگیرد و دارای ذات و جوهر میشود.» از نظر او ما نباید خیلی مرد و زن داشته باشیم و یک چیز مابینی از این دو وجود دارد، یک مسیر میانی را ما باید برای آنها بسازیم. چیزی که در شخصیت سارگل هست شاید اینگونه باشد که سارگل با ظاهرش این زنیت را تایید کرد، اما عملکرد و رفتارهایش، رفتارهایی نبود که مطابق آن چیزی باشد که جامعه از او میخواهد. مثلا یکی از عملکردهای فیالبداههای که جودیت باتلر هم از آن صحبت میکند این است که سارگل حتی نقشه خودش را به منیژه هم که نزدیکش هست نمیگوید. تصمیم میگیرد و انجام میدهد و هدفش را پیش میبرد و ما تازه انتهای رمان متوجه این مسأله میشویم و میفهمیم که سارگل از قالبها و کلیشههایی که وجود دارد و معمولا زن، منفعل و اجرا کننده افکار مردانه هست، جدا شده و برای خودش یک مسیر مستقلی را در نظر گرفته، از این لحاظ سارگل از همه قدرتمندتر است و نسبت به بقیه زنها… در واقع فیالبداهگی سارگل است که یکجورهایی داستان را کنار هم نگه میدارد. در ادامه جلسه دکترشهریار منصوری استاد دانشگاه بهشتی از نویسنده رمان «هیچ کس این زن را نمیشناسد» پرسید: اسمهای رمان برای من بسیار جالب بود؛ آصال، سارگل، عادل، هما، مرضی و… من اینجا یک «نِیم سیمبولیسم» میبینم، چیزی که در اکثر رمانها ایرانی و سینما وجود دارد این است که مثلا اگر یک فرد شرور را بخواهیم معرفی کنیم معمولا با اسامی مثلِ شهاب و شاهرخ و شهریار و چنین چیزهایی معرفی میکنیم و اگر یک شخصیت مثبت را بخواهیم معرفی کنیم با اسامیِ خاص دیگری مثل رضا و حسن و… ولی در این رمان اینگونه نیست، برای من خیلی زیباست که این اسامی اینگونه انتخاب شدهاند و ما با نامهایی نمادین طرف هستیم. وی افزود: اول اینکه معنای آصال چیست و به عنوان یک سوال فردی آیا شما این اسامی را به دلیل خاصی انتخاب کردهاید یا خیر؟! و سوال دیگر اینکه انتخاب اسم مرضی به همراه صفتی با آن میآید، انتخاب این اسم چه دلیلی داشته است؟ و دیگر اینکه چرا اردبیل را انتخاب کردهاید و آیا خودتان ترکزبانید؟ و اگر نیستید این مسأله فاصله ایجاد نمیکند بین رمان و مخاطبی که شاید با این زبان آشنایی دارد؟ ندا رسولی پاسخ داد: آصال به معنای اصیل و اصل است و در این رمان آصال کسی است که دارد از سنتها و اصل و ریشه خودش فرار میکند؛ بعضی از اسامی متضاد شخصیت خلق شده در این رمان هستند. من سعی کردم انتخاب اسامیِ این رمان فکر شده باشند و به نوعی با شخصیتها منطبق و یا در تضاد. در مورد انتخاب اسم شخصیت مرضی و صفتش هم باید بگویم که اسم این شخصیت به نوعی مکمل آن شخصیت است، اسم و کنش و دیالوگ و رفتار و ظاهر مرضی در کنار هم این شخصیت را ساخته است. ندا رسولی در پاسخ به انتخاب شهر اردبیل گفت: در سال ۱۳۲۰ ورود متفقین به ایران از شمال و جنوب بوده، روسها از شهرهای شمالی ورود پیدا کردند؛ با در نظر گرفتن این مسأله من باید یک جغرافیا انتخاب میکردم که جهان رمانم را در آن بسازم؛ و چون قبلا به اردبیل سفر کرده بودم و تا حدودی با جغرافیای این منطقه آشنایی داشتم این شهر را انتخاب کردم. به طور کلی بسیار علاقهمند به خلق داستانهای بومی و تاریخی هستم که این نیاز به تحقیق و مطالعه دقیقی دارد، برای بخشهای تاریخی کتابهای مختلف مانند «اردبیل در گذرگاه تاریخ»، «قحطی بزرگ» و… را خواندم، سرچ میکردم و سعی میکردم به هر آنچه مربوط به این تاریخ و این شهر هست چنگ بزنم. برای بخش بومی داستان هم تحقیق و بررسیهایی داشتم از جغرافیا و فرهنگ و آداب و رسوم و زبان و ضربالمثلهای این منطقه و… سفر کردم، سعی کردم آدمهای این منطقه را به نوعی بشناسم و با آنها همنشینی داشته باشم. وفا کشاورزی در ادامه افزود: با توجه به همه تحقیقاتی که ندا رسولی برای این رمان انجام دادهاند، این رمان اصلا طوری نیست که رنگ و بوی داستانی الحاقی و حالت تحقیقی داشته باشد، اینقدر این تحقیقات و اطلاعات با بستر داستان هماهنگ شدهاند که خواننده اصلا احساس نمیکند نویسنده دارد اطلاعات اضافه یا اطلاعاتی را به مخاطب میدهد که از جریان داستان خارج است یا طوری باشد که تداخل ایجاد کند با روند داستان. اطلاعات بومی و تاریخی خیلی خوب و عالی مکمل داستان بودند و با جریان داستان درهم تنیده شده بودند. در ادامه دکتر کاترین ایلخانی، استاد دانشگاه شهیدبهشتی و متخصص رمان تاریخی سوالی را به انگلیسی مطرح کردند که بعد از ترجمه این بود: خانم رسولی شما در این رمان تاریخیای که نوشتهاید تمرکزتان بیشتر بر روی جایگاه زن بوده یا میخواستید یک برهه تاریخی را روایت کنید؟ نویسنده کتاب «هیچ کس این زن را نمیشناسد» گفت: من میخواستم رمانی بنویسم که این بستر تاریخی را برایش انتخاب نموده و سعی کردم داستانپردازی را در اولویت قرار دهم، همه تلاشم بر این بود که هر آنچه در این رمان وجود دارد در هم تنیده شده باشند و در نهایت بتوانم یک اثر خوب تحویل دهم. بنابراین نمیتوانم بگویم اولویتی داشتم، هر آنچه در این رمان وجود داشت برای من مهم بود و سعی کردم هر چیزی در جایگاه صحیح خودش نشسته باشد. یکی دیگر از حاضرین درباره بعضی صحنههای رمان صحبت کرد و از تأثیرگذاری این صحنهها گفت: چقدر خوب در ذهنِ خواننده باقی میمانند مثلِ صحنه روی قبرستان در قحطی که آدمها به محضِ سبز شدنِ زمین به علفخواری مشغول شدهاند؛ این صحنه به قدری خوب پرداخت شده که خواننده حس میکند واقعا وارد قیامتی میشود، در کنارِ این صحنه شاهکار صحنههای دیگری وجود دارد که آرامش را به مخاطب برمیگرداند. صحنه بسیار تأثیرگذار دیگر صحنهای بود که در زمان قحطی بچهها سرِ گنجشکی به جان هم افتادهاند. اگر این صحنه در زمان غیرقحطی اتفاق افتاده بود خب میگفتیم بچهاند و… ولی وقتی در این بستر پرداخت میشود بسیار فوقالعاده است. در پایان «ندا رسولی» بنا بر درخواست یکی دیگر از حاضرین قدری از تجربههای نویسندگیاش گفت.
|