خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) «بزرگترین اشتباه اینشتین» عنوان کتابی است که دیوید بودانیس نگاشته است. این اثر به همه جنبههای زندگی اینشتین اعم از زندگی شخصی و علمی پرداخته است. بودانیس در کتابش هوش این غول فیزیک نوین را آشکار میکند؛ با این حال اغلب دانشمندان فعال آن روزگار که همزمان با دوران کهنسالی اینشتین بودند به کارهای وی پشت میکردند و حتی نزدیکترین دوستانش نظرهایی مخالف با او را داشتند.
نویسنده در پیشگفتار کتاب به نبوغ اینشتین اذعان کرده و به شایستگی وی را مورد تحسین قرار داده است به گونهای که وی را بزرگترین مغز عصر نوین قلمداد میکند. بودانیس روند رشد فکری اینشتین را در طول حیات حرفهای و شخصی وی دنبال میکند و نشان میدهد که ایمان راسخ این دانشمند به نیروهای اندیشهوری خود چگونه هم بزرگترین نقطه قوتش بود و هم مایه شکستش شد. به طور قطع بشر امروزی مدیون تلاشهای این دانشمند در زمینه فیزیک بوده است.
محسن سعدی خسروشاهی، مترجم کتاب در گفتوگو با ایبنا درباره این اثر میگوید؛ «هدف این کتاب این است که بگوید که حتی نابغهها هم جایزالخطا هستند و نویسنده به اشتباهاتی که اینشتین در زندگی شخصی داشته پرداخته است علاوهبر آن به اشتباهاتی که در زمینه علمی داشته هم اشاره میکند. در واقع نویسنده در کتابش معتقد است، اینشتین همیشه خود را از بقیه متفکرتر فرض میکرد چراکه وقتی فردی با دلیل و مدرک در رد یافتههای وی مدارک علمی را مطرح میکرد به راحتی نمیپذیرفت. گفتنی است، در اواخر عمر اینشتین نظریات مهمتری مطرح شد که وی مقابل آنها ایستاد و اصرار داشت که این نظریات درست نیست.»
هر چقدر اینشتین درباره روابط اجسام بزرگ کیهانی فکر میکرد و به قوانین میان آنها پی میبرد، دانشمندان دیگری در گوشهای از جهان در حال پیشبرد فیزیک در سطح اتمها و الکترونها بودند و مباحثی را مطرح میکردند به شدت تازگی داشت بیان این موضوعات برای اینشتین درنهایت بی تفاوتی وی را در پی داشت سعدی در اینباره میگوید: «در واقع جدیدترین نظریههایی که انیشتین با آنها مخالف بود مباحث مربوط به مکانیک کوانتوم بود، چراکه وی تلاش میکرد به قوانین اجسام بزرگتر بپردازد و به دنبال یک قانون کلی برای جهان بود که در نهایت نتوانست آن را کشف کند. وی فکر میکرد که میتواند برای هر چیزی دلیل بیاورد، اما مکانیک کوانتومی دیدی مانند این را نداشت. در واقع پذیرفتن ابعاد قواعد کوانتومی برای هر دانشمندی راحت نبوده و به طبع برای اینشتین هم چنین شرایطی حاکم بوده است. گفتنی است علت مخالفت اینشتین مقابله با تازههای علمی نبوده است؛ بلکه وی خواهان حقایق محکمتری برای بیان آنها بوده است.»
به طور قطع هر مخاطب علمدوستی با خواندن این اثر به سادگی میفهمد که ادبیاتی که نویسنده برای نگارش خود برگزیده است بسیار ساده و روان است؛ این مترجم در اینباره معتقد است: «کتاب برای مخاطب عام نوشته شده است و اگر قرار بود برای مخاطب خاص افرادی که در این زمینه تخصص دارند نوشته شود، دایره مخاطبانش بسیار محدود میشود؛ در حقیقت این یک کتاب داستانی است که خوب توانسته توازنی در زندگی شخصی و علمی این دانشمند بر قرار کند. نمیشود از اینشتین حرف زد اما از معادلات آن حرف نزد؛ نویسنده معتقد است نمیتوانسته به تنهایی معادلات خود را به جامعه علمی بقبولاند. حتی این موضوع مطرح شده است که اینشتین نه تنها ریاضیات خوبی نداشت، بلکه تبحری هم در این زمینه نداشت و اگر قرار بود با همین اطلاعات یافتههای خود را بازگو کند نمیتوانست آنگونه که باید مطرح شود اما همسرش و دوستانش در این زمینه بسیار به وی کمک کردنند و این دانشمند را از اشتباه در میآورند؛ در واقع یکی از این اشتباهات این است که مقابل این افراد هم جبهه گرفته است. در واقع بزرگترین اشتباه اینشتین غرور علمی و ایمانی که به اندیشه خود داشته است بوده.»
وی در پاسخ به این پرسش که کدام بخش از کتاب را به مخاطبان برای خواندنهای گزینشی توصیه میکند، گفت: «اوایل کتاب برای من جذابتر بوده است؛ چراکه نویسنده بخشی از زندگی اینشتین را روایت کرده است که کمتر کسی با آن آشناست چراکه اغلب افراد نسبیت عام و خاص و آن را میشناسد اینکه مردم بدانند اینشتین در دوران کودگی چگونه میزیسته است میتواند برای هر فردی جالب باشد.» |