بلندآسمان را جایگاه خود می‌دانستم

نویسنده
مترجم
تعداد صفحات
سال نشر
قطع
ناشر
شابک
قیمت

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، کتاب «کوچ فاخته‌ها»، خاطرات خودنوشت سیاوش والافر با بازنویسی مسعود آتش‌گران، در سال جاری به همت دفتر مطالعات و ادبیات پایداری استان قزوین تدوین و از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد.

روزهای رویایی، ورود به ارتش، حضور در جنگ، مجروحیت، ماموریت آبادان، ماموریت زبیدات، دفاع جانانه از ارتفاع کله قندی، عملیات کربلای ۱، عملیات نصر ۳ و خاطره شهید، بخش‌های این کتاب است.

در مقدمه کتاب به قلم راوی آن آمده است: «خاطره‌های حماسه‌سازان در ایران اسلامی با خون شهدا رقم خورده و لطافت و زیبایی آن شنیدنی و دوست‌داشتنی است. این وظیفه هرکسی است که قلب خود را گنجینه این خاطرات پرشور و هویت‌ساز سازد. در حقیقت تجارب جامعه ایثارگران از یک‌سو و وجود تفاوت نسلی در جامعه و نبود شناخت کافی نسل جدید از سوی دیگر، اینجانب را واداشت تا به روایت فداکاری فرزندان میهن اقدام ورزم. متن پیش‌رو، روایت بی‌واسطه دلاورمردانی است که برای حفظ اسلام و آرامش مردم سرزمین خود به مقابله با متجاوزان پرداخته، از هیچ تلاشی فروگذار نکردند و در این راه از بذل جان عزیز خود دریغ نورزیدند؛ بلکه اسباب غرور و سرافرازی ملت ایران در برابر تاریخ را فراهم آورند. تاریخ با همه نشیب و فرازهایش به ما لبخند می‌زند و ما را به شنیدن خاطره‌های دعوت می‌کند؛ خاطره‌ای از میان هزاران هزار خاطره.»

سیاوش والافر در صفحه نخست کتاب، خود را اینطور معرفی می‌کند: «اول مهرماه ۱۳۴۴ در چهل‌دختر شاهرود،‌ استان سمنان به دنیا آمدم. در دوران کودکی عاشق خلبانی بودم و پرواز در بی‌نهایت را آرزو داشتم. شب‌ها با هواپیمای کوچکی که داشتم، می‌خوابیدم. پدرم استوار یکم بود و با قدی بلند و شانه‌هایی پهن و هیکلی درشت (باستانی‌کار و قوی) و با لباس نظامی مرتب و پوتین‌های واکس‌زده و براق و ژست یک نظامی جدی، مرا مبهوت خودش می‌کرد. دیوانه‌وار دوست داشتم پدرم با لباس نظامی مرا به محل خدمتش، تیپ ۵۵ هوابرد شیراز ببرد و در کنار چتربازان و آن هواپیمای ثابت بزرگ در وسط پادگان، با هم قدمی بزنیم. در آن لحظات احساس غرور می‌کردم و بلندآسمان را جایگاه خود می‌دانستم.»

در گوشه‌ای از خاطرات این آزاده پس از مجروحیتش می‌خوانیم: «مدتی که در هواپیما به یاد پدرم، شیراز، تیپ ۵۵ هوابرد، عملیات چتربازان و مربیان خشن، و آن هواپیمای ثابتی که در محوطه وسط پادگان بود و با دستان کوچکم لمسش می‌کردم، افتادم. آن روزها آرزویم این بود که سوارش شوم و مثل پدرم چتربازی قوی شوم. ایام خوش کودکی‌ام با شادابی خاصی از جلوی دیدگانم رژه می‌رفت؛ آن زمان که با خنده‌های کودکانه‌ام خود را در آغوش پدر جای می‌دادم. لباس نظامی‌اش را دوست داشتم و اغلب پوتین‌هایش را پاک و به پا می کردم و همیشه به این فکر بودم که زودتر بزرگ شوم و این پوتین‌ها اندازه‌ام شود. خاطره آن هواپیمای کوچکم که همیشه در کیف مدرسه‌ام می‌گذاشتم،‌ برایم شیرین و جذاب بود.
جدایی از شلمچه غم سنگینی بود بر دلم و هیچ‌وقت غروب شلمچه را فراموش نمی‌کنم. خاطره و رویایی بود فراموش‌نشدنی و در آن اوج پرواز و آسمان آبی،‌ در کنار مجروحان، اشعاری را از اعماق قلبم برای شلمچه سرودم.»

وی در بخشی دیگر از خاطرات خود، از حال و هوای روزهای اسارت، پس از رحلت امام خمینی (ره) می‌نویسد: «سال ۱۳۶۸ برای ما سال سختی بود؛ سخت‌تر از قبل. در این سال قلب ما ضربه خورده بود؛ چون رهبر دیگر نبود. بعثی‌ها از این موقعیت سوءاستفاده کردند و ترفندهای جدیدی به‌کار بستند. به‌غیر از سخنرانی، افراد نفوذی و جاسوس را برای کسب اطلاعات و خراب کردن اذهان اسرا از جاهای دیگر وارد کمپ سه می‌کردند و پس از چند ماه دوباره آن‌ها را می‌بردند. حربه دیگر بعثی‌ها در ایجاد تفرقه و تنش در افکار اسرا و تضعیف روحیه اسرا، سخنرانی مهدی ابریشم‌چی، عضو فعال سازمان منافقین بود.»

نخستین چاپ کتاب «کوچ فاخته‌ها» در ۲۲۸ صفحه با شمارگان یک‌هزار و ۲۵۰ نسخه به بهای ۱۸ هزار تومان از سوی انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر شده است.

این مطالب را به اشتراک بگذارید:

8 comments on “بلندآسمان را جایگاه خود می‌دانستم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *