خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ نصرالله حدادی ـ این روزها بحث پرداخت مالیات از سوی ناشران و اهالی فرهنگ ـ بهصورت عام کلمه ـ بار دیگر داغ شده و این امر که «اهالی فرهنگ» چه کسانی هستند و کدام رسته، باید مالیات بپردازند و گروه دیگر معاف از مالیات هستند، داغ است و باعث جر و منجر شده و گویا رییس سازمان برنامه و بودجه کشور، تمامی اهالی فرهنگ را معاف نمودهاند و داد عدهای به آسمان رسیده است که چرا فلان «سلبریتی» که زندگی «لاکچری» دارد، باید مالیات نپردازد، اما فلان کارمند حقوق بگیر که درآمدی در حد سه میلیون تومان در طول ماه دارد، باید بخشی از آن را ـ حداقل دهدرصد ـ مالیات بپردازد؟ راستش از شما چه پنهان، من اصلاً نمیدانم «سلبریتی» کیست و زندگی «لاکچری» چگونه است، اما میدانم اگر منظور از این کلمات قلمبه سلمبه، آدمهای مشهور و زندگیهای آن چنانی است، چه بسیار هستند هنرمندانی که سال تا سال، کسی حالی از آنها نمیپرسد و «با سیلی صورت خود را سرخ نگه میدارند» و اقلیتی همواره، پهلوان همیشه حاضرِ میدان و عرصه هنر ـ بخصوص سینما ـ هستند و از آنجا که «رگ خواب» مردم را خوب به دست آوردهاند و مذاق و مزاج مردم را با موقع شناسی، به خوبی تشخیص دادهاند، خود را شبیه الویس پریسلی ساخته و به سراغ ماهی عنبر میروند و چنان گیشه را در اختیار میگیرند که تو گویی آثار جاودانی ساختهاند که برای همیشه در تاریخ سینما و ذهن و خاطر مردم باقی خواهد ماند و وقتی، به سراغ اینگونه فیلمهای میروی، چنان دچار غبن میشوی و کلاه سرت میرود که احساس میکنی مشاعرت عیب کرده است و پول زیادی داشتی که به پای اینگونه فیلمها و هنرنماییها ریختهای و در عجب میمانی از این همه استقبال و سادهپسندی و عوام سالاری و بعید نیست به عقل خودت شک کنی!
من کاری به دیگر عوالم فرهنگی ندارم و اندک تجربهای در زمینه کتاب و کتابت دارم و میدانم اهالی کتاب، همواره دچار مشکل معیشت بوده و جز در موارد کاملا استثنایی، امکان ندارد، نویسندهای از طریق دریافت حقالتألیف، تمامی امور زندگیاش را بتواند اداره کند و در روزگار ما که شمارگان کتابها، به پانصدهزار نسخه رسیده است، به رغم افزایش چشمگیر قیمت کتاب، آنقدر مبلغ حقالتألیف ناچیز است که از ابراز آن در جمع، دچار شرم میشوی.
کتابی که در دو مجلد، و در شمارگان ۷۵۰ نسخه، با قیمت ۳۵۰ هزار تومان و حقالتألیف ۱۰درصدی، به بازار آمده، چقدر نصیب مترجم مینماید؟ دوست عزیزی که این کتاب دوجلدی را ترجمه نموده، میگفت: قریب به دهسال به صورت متناوب و در سال، متوالی بر روی این اثر کار کرده و بخش مهمی از غلطگیری و تهیه فهارس را نیز عهدهدار بوده و وقتی به او گفتم: در قبال این همه زحمت، آیا این نان خوردن، به این ریش جنباندن میارزد، خندید و گفت: غرض نقشی است کز ما، بازماند، و اگر بگویم در این مدت چقدر فرصت مالی و تدریس را از کف دادهام، خواهی گفت: ما خلقاللهات عیب دارد و خودم نیز به این باور رسیدهام که «عیبور شدهام» و باید دوا و درمان کنم، شاید مشاعرم، سرجایش بیاید، که به شوخی به او گفتم: بعید میدانم!
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و طی چهلسال اخیر، تمامی دولتها، خود را متولی تام و تمام امور فرهنگی دانسته و میدانند و در این زمینه دهها سازمان و نهاد در عرصههای مختلف شکل گرفته و تمام قد، از فرهنگ به معنای عام کلمه دفاع کرده و حمایت نمودهاند و نتیجه این همه حمایت را در عرصه نشر، میتوانیم به خوبی مشاهده کنیم. وام تبصره ۳، با بهره بسیار ناچیز، خرید کتاب در حد تمامی شمارگان، کاغذ یارانهای، تشکیل نمایشگاههای گوناگون بینالمللی و استانی و محلی، پرداخت وام بلاعوض، تحت پوشش بیمه قراردادن اهالی فرهنگ، شکلدهی مراکز فروش و عرضه کتاب مثل شهرکتاب و باغکتاب، راهاندازی چندین و چند برنامه تلویزیونی مثل کتابباز، کتاب ۴، و امثالهم. راهاندازی رادیو کتاب و کتابخوانی در آن و بسیاری دیگر و نتیجه امروزی: از خیل بیش از دههزار ناشر دارای پروانه نشر، حداکثر ۵۰۰ ناشر فعال در سراسر کشور فعالیت مینمایند و شمارگان کتاب، در بهترین حالت، از دوهزار نسخه فراتر نرفته و خبر تعطیلی کتابفروشیها، یکی پس از دیگری، به گوش میرسند و در این حالت، فکر نمیکنم بخشش و یا ستاندن مالیات، تأثیر چندانی بر صنعت نشر کشور داشته باشد، هرچند که ظاهراً گفته میشود: کتاب و ناشر و کتابفروش، معاف از مالیات هستند و این در حالی است که، تمامی مواد اولیه و خدمات مربوط به کتاب مشمول مالیات و ۹درصد ارزش افزوده میشوند و ناشران به صورت غیرمستقیم مالیات میپردازند و شامل پرداخت حق بیمه، از ۲۱ درصد تا ۳۰درصد نیز میشوند.
حضور پررنگ ناشران دولتی و شبهدولتی نیز مزید بر علت است و به یقین ناشران بخش خصوصی را تحتالشعاع خود قرار میدهند و این مضایق خود به اندازه کافی، پیکر نحیف نشر را مورد هجوم قرار میدهد و بود و نبود مالیات، فقط اندکی ماده را غلیظتر میکند و در «تاریخ شفاهی کتاب» یکی از سؤالهای من از تمامی ناشران این بود که: آیا مالیات میپردازید؟ و جواب آنها چنین بود: میگویند، معافیم، اما عملاً نیستیم.
ناشران و کتابفروشان، نه در دسته مستضعف جماعت جایی دارند و نه «مستکبر»ند و «مستأصل» بهترین کلمهای است که میتوان در مورد آنها به کار برد. طی چهار دهه گذشته هرگز قواعد و قوانین مدون و روشنی برای امور ممیزی نوشته نشده و تماماً سلیقهای است. جابهجایی دولتها، سمتوسوگیری و غلبه سیاست بر امور فرهنگی، همواره باعث شده است، ناشران نتوانند خطوط قرمز و سبز را در مقاطع گوناگون تشخیص دهند و چه بسیار اتفاق افتاده است، کتابی بعد از دهبار به چاپ رسیدن، دچار ممانعت شده و هیچ علتی برای آن ابراز نشده است و کمترین ضرر اینگونه کارها، زیرزمین شدن چاپ اینگونه کتابهاست که ضرری سهسویه را متوجه جامعه نشر کرده است. ضرر ناشر، زیان مؤلف و آسیب رسیدن به اعتماد عمومی و اجتماعی و رواج کالا قاچاق، کافی است سری به ایستگاههای مترو بزنید و به راحتی مشاهده میکنید. ۵۰درصد تخفیف و در روزگاری که تمامی کالاها، مسابقه گران شدن گذاردهاند، چرا کتاب، با ۵۰درصد تخفیف، آن هم در محلی که برای هر سانتیمتر آن، میباید اجاره پرداخت شود، قابلیت عرضه مییابد؟
در میان خیل مشکلات ناشران، پرداخت مالیات در جای آن ایستاده است که با نپرداختنش، حل معضلی شود؟ ناصرالدین شاه به میرزا موسی وزیر گفت: پدرسوخته، چرا گوشهایت از زیر کلاهت پیداست؟ میرزا موسی، تعظیمی کرد گفت: قربانت گردم، اگر مشکل مملکت شما با زیر کلاه رفتن گوش من حل میشود، بفرمایید، این گوش من!
ناشر نمیداند آیا کاغذ به قیمت دولتی به دستش میرسد یا خیر؟ کتابی را که برای اولین بار دریافت مجوز ارسال کرده، به موقع با دریافت مجوز میتواند به چاپ رساند؟ فرضا این مشکلات را پشت سرگذاشت، اصلا سود حاصل از ۷۰۰ نسخه کتاب چقدر میتواند باشد تا در صورت بازگشت سود و سرمایهاش، چرخ زندگیاش بگردد؟ من مطلقاً اعتقاد ندارم که نشر، کار کمسودی است و ناشران «بخور و نمیر» زندگی میکنند، بلکه معتقدم؛ چنانچه ناشر بازار هدف را بشناسد و کتابهایی را به چاپ رساند که خواهان داشته باشد، به یقین میتواند به راحتی زندگی کند، اما فراز و فرود قیمتها و عدم وجود مواداولیه و مخاطراتی که همواره در جامعه ما رخ مینمایند و بازار نشر و کتاب را بیش از پیش متأثر از خود میسازند، طبیعی و بدیهی است که اسباب دلسردی شوند. حال در این «هیرو ویر» ستاندن مالیات، و یا بخشش آن، چقدر میتواند تأثیرگذار باشد؟
گویند: برای کریمخان زند لرزانک ـ ژله امروزی ـ بردند. پرسید: این چیست؟ گفتند: نوعی غذاست و کریمخان با تکانی که به ظرف داد، رو به درباریانش کرد و گفت: این خودش را نمیتواند نگه دارد، چگونه میتواند مرا نگه دارد؟
صادقانه به سراغ تمامی ناشران برویم و از آنها بپرسیم: چقدر حاشیه امنیت شغلی احساس میکنید؟ پاسخ روشن است، اما این امر که چرا آنان بهرغم این همه معضلات و مشکلات این راه را ادامه میدهند، دلایل عدیدهای میتواند داشته باشد. عشق و علاقه، دلبستگی و وابستگی، شغل آباء و اجدادی، عادت، امیدواری به آینده، همواره و همیشگی بودن وجود معضل و مشکل در عرصه نشر کتاب و جنگیدن و کنار آمدن با آنها، و دلایلی از این دست، و چه بسیار ناشر و کتابفروش که تاب و طاقت نیاورده و مصداق شعر سعدی علیهالرحمه شدهاند:
سعد یا حُب وطن گرچه حدیثی است صحیح نتوان مرد به سختی که من اینجا زادم، شده و عطای کار را به لقایش بخشیدهاند.
در تمامی کشورهای دنیا، آنچه که در عرصه فرهنگ، بهخصوص فرهنگ مکتوب تولید میشود، مورد حمایت است و تنها دلخوشیای که برای ناشران باقی گذاردهایم، عدم دریافت مالیات از پیکر نحیف آن در این روزهاست، که هرازچندگاه قیل و قالی برخاسته و تنها سردرگمی و استیصال را رقم میزند و کافی است از ممیزان مالیاتی بپرسید: آیا ناشران از مالیات معاف هستند و یا خیر، اگر بسیار خبره باشند، میگویند: نمیدانیم و اگر نباشند، یا اظهار بیاطلاعی میکنند و یا این که مُصّر به دریافت آن هستند.
لرزانک کریمخان زند، نتوانسته بود جای غذای واقعی را بگیرد. ناشر باید حاشیه امنیت داشته باشد، که در بسیاری از امور ندارد و لرزانک غذا نمیشود. اگر قرار است از ناشران مالیاتی ستانده نشود، میباید شامل مواد اولیه، خدمات چاپ و صحافی، و بسیاری دیگر از امور نیز بشود، و اگر نه، این مختصر را بستانید و یا نستانید، فرق چندانی در اصل مسأله پدید نخواهد آمد. بیمه، مالیات، مالیات برارزش افزوده، شامل این مراحل میشود، آیا اینها مالیات نیست؟ |