سرگذشتی که ما برای کتاب‌های‌مان رقم می‌زنیم

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) فردین علیخواه جامعه شناس: کتاب در زندگی روزمره حکایت غریبی دارد. کتاب فقط نشانگر افکار نویسنده‌اش نیست بلکه می‌تواند بیانگر تغییرات زندگی صاحبش نیز باشد. دنبال کردن مسیری که کتاب‌ها طی می‌کنند می‌تواند آشکار کننده تحولات اجتماعی وسیع تر جامعه نیز باشد. این نوشته درباره کتاب‌های چیده شده روی مقوا در پیاده‌روهای شهر یا قفسه کتابفروشی‌های کتاب‌های دست دوم است. در سال‌های اخیر در این مکان‌ها کتاب‌هایی می‌بینیم که تقدیمی یا هدیه‌اند و در صفحات اول شان امضا یا جمله‌ای تقدیمی با خودکار نوشته شده است. شعری کوتاه، جمله‌ای عاشقانه، فلسفی و یا حماسی، گاهی هم آرزویی خوب برای گیرنده‌اش: «پیشکش عزیزترینم در زندگی»، «به امید بیداری خلقِ در ستم»، «آینده روشن است»، « انّ الله لا يُغيِّرُ ما بقوم حتّي يغيّرو ما بانفسهم». 

پرسش آن است که چرا آدم ها کتاب هایشان را می فروشند؟ 
در گفت‌وگو با چند کتابفروش خیابانی ایده‌هایی مطرح شد که احتمالا برای شما هم جالب باشد:

تغییر افکار و جهان بینی: یکی از گروه‌هایی که کتاب‌های‌شان را حراج می‌زنند کسانی هستند که با گذشت زمان افکارشان دچار تغییر و تحول می‌شود. این افراد علاقه ندارند تا دوباره با همان کتاب‌هایی مواجه شوند که به گذشته‌شان ربط دارد. اینان از پیشینه فکری خودشان متنفرند. جالب آنکه برخی از این افراد آنقدر از اندیشه‌های گذشته خود بیزارند که کتاب‌های متعلق به آن دوران را پاره پاره کرده و روانه سطل آشغال می‌کنند تا هیچ کس دیگری آن‌ها را نخواند. این افراد گاهی اوقات از خودشان می‌پرسند که چگونه زمانی خواننده این «کتاب‌های مزخرف» بودند؟ 

جابجایی خانه: افزایش اجاره مسکن باعث می‌شود تا عده‌ای خانه شان کوچک شود. با کوچک شدن خانه یکی از وسایلی که معمولا باید از خانه خارج شود کتاب است. در این خصوص تولد فرزند هم می‌تواند مهم باشد. با آمدن فرزند جدید و اختصاص یک اتاق به او، باز هم معمولا بخشی از کتاب‌ها از خانه خارج می‌شوند. یافتن کارتن سیگار برای حمل آسان کتاب و همچنین سنگینی کتاب، همیشه یکی از مشکلات کسانی است که چند قفسه کتاب دارند. 

مرگ: معمولا حراج کتاب‌های عزیزانی که از دنیا می‌روند یکی از منابع خرید کتابفروشی‌های دست دوم شهر است. فرزندانِ والدین کتابخوان در اغلب مواقع کتاب‌ها را حتی یکبار هم ورق نمی‌زنند و یکجا به خریداران واگذار می‌کنند. معمولا کتاب جزو دارایی‌هایی است که وراث علاقه ای به آن ندارند. البته باید اعتراف کرد که کتاب با نگرانی‌ها، دغدغه‌ها و فراز و نشیب زندگی شخصی صاحب آن ارتباط دارد. کتاب‌هایی که برای والدین جالب بوده است ممکن است برای فرزندان اصلا جالب نباشد مگر آنکه کتابی خطی و ارزشمند باشد.

شکست‌های عشقی: برخی از کتاب‌هایی که با جمله‌های عاشقانه ابتدای آنها فروخته شده‌اند بیانگر شکست‌های عشقی صاحبان آنها هستند. روابط عاشقانه‌ای وجود داشته و پس از مدتی به شکست انجامیده است. فرد نمی‌خواهد هیچ اثر یا نشانه‌ای از معشوق داشته باشد و به همین دلیل آنها را می‌فروشد. در این شرایط افراد از هر آنچه که ارتباط گذشته را یادآوری کند می‌گریزند. برخی از کسانی هم که سال‌ها با هم زندگی کرده‌اند با بی میلی کتاب‌هایی را که در دوران جوانی به هم هدیه داده بودند را قاطی سایر کتاب‌ها واگذار می‌کنند.

مهاجرت: مهاجرت یکی از دلایل حراج کتاب در این روزهاست. یکی از منابع با ارزشی که معمولا مهاجران نمی‌توانند با خود ببرند کتابهایشان است. جالب است که لمس کردن و ورق زدن و بو کردن کتاب‌های خانه یکی از دلتنگی‌های اصلی برخی مهاجران در غربت است. به هنگام ترک وطن، یکی از تصمیمات سخت، کتاب‌هایی است که باید در چمدان قرار گرفته و با خود برده شود.

هدیه: این روزها برخی از افراد به هنگام نوروز یا به بهانه تولد به یکدیگر کتاب هدیه می‌دهند. ولی در موارد متعددی این کتابها مورد علاقه گیرنده آنها نیست یا گیرنده قبلا آنها را خریده و یا خوانده است. 

کتاب‌های ارشادی – اجباری: یکی از رویه‌های غلط در برخی از همایش‌ها، ادارات و سازمان‌ها، دادن کتاب‌های ارشادی به کارمندان است. در این گونه موارد معمولا  از کارمندان نیازسنجی نمی‌شود. بودجه هنگفتی برای خرید کتاب آن هم از «نویسندگان نورِچشمی» صرف می‌شود و پیش فرض هم آن است که این کتابها ایمان کارمندان را ارتقاء خواهد داد. دردناک تر آنکه گاهی بر حسب محتوای کتاب مسابقاتی نیز در بین کارمندان برگزار می‌شود و جوایزی اهداء می‌شود تا این اطمینان حاصل شود که محتوا به مغز کارمندان رسوخ کرده است. سرانجامِ این کتاب‌ها، مغازه‌های کتاب های دست دوم است.

کوتاه آنکه، همانطور که کتاب‌ها می‌توانند زندگی ما را تغییر دهند ما هم می‌توانیم برای کتاب‌هایمان سرگذشت متفاوتی رقم بزنیم.

این مطالب را به اشتراک بگذارید: