خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- کتاب «آفرینش گذشته انسان» نوشته رابرت بدناریک که به تازگی با ترجمه وحید عسکرپور در نشر پگاه روزگار نو منتشر شده است، به نبرد با برخی از باورها و اسطورههای باستانشناختی تثبیت شده بشری میرود.
این کتاب برای زائلکردن تمامی اسطورههایی نگاشته شده که درباره باستانشناسی، بهویژه باستانشناسی پلئیستوسن (عصر یخبندان) وجود دارد.
نحوه پیدایش انسانها بر روی کره زمین و تاریخ این پیدایش، از سؤالات بنیادین انسانها در تمام طول تاریخ بشر بوده است. تمام ادیان، مکاتب و اسطورهها، فارغ از محتوایشان و محدوده جغرافیایی باورمندانشان، تلاش کردهاند که روایتی از تاریخ پیدایش بشر بر روی زمین و اساساً تاریخ جهان مادی (خلقت) ارائه دهند و به این مسئله پاسخی مناسب بدهند.
روایت ادیان ابراهیمی در مورد خلقت جهان در شش روز و خلق انسان در ششمین روز و نیز خلق انسان از خاک و همچنین معرفی آدم و حوا به عنوان نخستین انسانها، روایتی است که به گوش ما آشناتر از بقیه روایتها بوده است. اسطورههای ملل دیگر، اعم از چینیها، یونانیها، بومیان آمریکا و … نیز بعضاً با این روایت شباهتهایی دارند و بعضاً اختلافات جزئی با این روایت از آفرینش دارند. خط کلی این روایتها خلقت ماه و ستارگان و خورشید و زمین و… توسط قدرتی ماورای قدرت بشری است و اولین انسانها در این روایتها موجوداتی شبیه خود ما هستند.
اما مدرنیته که خود را جانشین ادیان معرفی میکرد و همچون یک دین جهانشمول در صدد فتح جهان بود، نیاز داشت تا اولاً روایتی از آفرینش ارائه کند که متناسب با ایدئولوژی مدرن بوده و ثانیاً روایتهای آفرینش ادیان را ابطال کند. پیامبر این دین جدید (مدرنیته) چارلز داروین بود و ابزار توفیق این روایت از آفرینش، «باستانشناسی» بود که هم مجهز به تکنولوژی مدرن بود و هم با ادعای علمی و بیطرفبودن همه ادیان پیش از خود را خرافی معرفی کرد.
کتاب «آفرینش گذشته انسان» به مجادله با باستانشناسی رفته است. این کتاب نشان میدهد چیزی به نام یک باستانشناسی جهانی واحد وجود ندارد و آنچه رایج است باستانشناسیهای بسیار متفاوتی است که برای فرونشاندن نیاز به روایاتی از گذشته که معرف ملتها و گروههای قومی باشند، جفتوجور شدهاند.
علاوه بر این، در کتاب «آفرینش گذشته انسان» دو یافته دیگر درباره باستانشناسی نیز عرضه شده است. اول اینکه در بسیاری از بخشهای جهان، این رشته اشتغالی نو ـ استعماری در خدمت قدرتها و دولتهای ملی حاکم بوده و هست و دوم اینکه باستانشناسی پلئیستوسن وقتی از یک چشمانداز تاریخی در نظر آید، تا حد زیادی مجموعه اشتباهاتی است که بیشتر توسط دانشمندان مرتفع شدهاند تا باستانشناسان. در حقیقت باستانشناسان مادامی که شواهد قابل اتکا نیافته باشند، بهکلی در برابر این تصحیحها و اصلاح اشتباهات مقاومت میکنند.
یکی از پیامهای این کتاب که بهخصوص به مناطق غیراروپایی جهان نظیر ایران مربوط میشود، آن است که ایدئولوژی استعماری در بطن باستانشناسی است. شیوه پیشرفت این رشته در طول دو سده گذشته با نفوذ استعمارگری نشان خورده است. این رشته در این مناطق همواره زیر نفوذ ایدئولوژی اروپایی و این اواخر آمریکایی قرار داشته است.
باوری غیررسمی اما گسترده وجود دارد که دانشگاههای خاصی در اروپا (بهخصوص بریتانیا) و آمریکا و نشریات حامی مد آنها داوران و حاکمان نهایی در باستانشناسی هستند.
حالا اگر تاریخ نشان میداد که این مکاتب فکری بهواقع متولیان شایسته صحت و درستی در این رشته هستند، دلیلی وجود نداشت رهبری آنها را به چالش کشیم. اما تاریخ میگوید که این مکاتب مشارکت نسبتاً اندکی در این رشته داشتهاند و بهواسطه رواج مدلهای غلط، غالباً سد راه پیشرفت و فهم بهتر در آن شدهاند…
خودتبلیغگری کورکننده رشتههای باستانشناسی و دیرینانسانشناسی شبیه شرکتهایی است که مدیریتی ضعیف و با این حال تبلیغاتی گسترده دارند…. باستانشناسان در مستعمرههای پیشین لازم است بدانند که بخش عمدهای از آنچه بهعنوان باستانشناسی به آنها عرضه میشود، تبلیغات ناسیونالیستی است و بخش دیگر آن هم طراحیشده تا مشاغل محققان فردی یا مکاتب ترویج و ترفیع یابد، نه آنکه فهم بهتری از گذشته حاصل شود.
رابرت بدناریک در این کتاب قصد دارد تا هر دو مدعای باستانشناسی یعنی هم علمیبودن و هم بیطرفانهبودن روایتهای مبتنی بر زمینشناسی را به چالش بکشد. او معتقد است که باستانشناسی علم نیست، چرا که علم نیازمند گزارههایی است که معیارهای والای اثبات و از آن مهمتر ابطالپذیری یا آزمونپذیری داشته باشند. در حالی که روایتهای باستانشناسان از فرهنگ و تمدنهای گذشته بر شواهدی بسیار سست بنا شده و همچنین چنین روایتهایی به هیچ وجه قابل آزمون یا ابطالپذیر نیستند و از اینرو نمیتوان ادعا کرد که باستانشناسی علم است یا روایتهای باستانشناسان از جوامعی که دیگر وجود ندارند، علمی است.
همچنین به عقیده بدناریک، باستانشناسی بیطرف نیست. او معتقد است که امروز، باستانشناسی به رشتهای استعماری و در جهت تأمین منافع قدرتها و دولتهای ملی سلطهگر تبدیل شده است. او معتقد است که بیشتر باستانشناسان زیر بار منت دولتی هستند که در خدمت آن قرار دارند و از این جهت گزارشها و حتی مشاهدات آنان تحت تأثیر ملاحظات سیاسی بوده و عمدتاً در خدمت اهداف استعماری و یا ناسیونالیستی در میآید. این بدان معناست که باستانشناسان متهماند که در کاوش اقوام انقراضیافته، در پی ارائه تبیینی هستند که با جهانشناسی (ایدئولوژی) آنها سازگار باشد.
بدناریک در این کتاب تمرکز خود را بر نقد معرفتشناسانه روایتهای باستانشناسی از دوره «پلئیستوسن» قرار داده است. در ادبیات رایج زمینشناسی و باستانشناسی، این دوره از حدود ۲.۵ میلیون سال پیش شروع شده و تا حدود ۱۰ هزار سال پیش ادامه مییابد. بر مبنای روایت رایج باستانشناسی مدرن از تاریخ آفرینش، در ابتدای دوره «پلئیستوسن» اجداد انسانها به طرز معجزهگون در جنوب صحرای آفریقا سر بر میآورند و تا پایان این دوره سایر گونههای شبیه انسان، همچون نئاندرتالها و سایرین را منقرض کرده و به حاکم بیچونوچرای کره زمین تبدیل میشود. نویسنده در این کتاب با نقد این روایتها و با طرح شواهدی برای نشاندادن نادرستی ادعاهای باستانشناسان در مورد این دوره، و نیز آشناکردن مخاطبان با انواع دیگری از باستانشناسی میکوشد تا هژمونی باستانشناسی استعماری و اروپامحور را بشکند.
انتشارات پگاه روزگار نو کتاب «آفرینش گذشته انسان» نوشته رابرت بدناریک را با ترجمه وحید عسکرپور، در ۳۲۰ صفحه با تیراژ ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۹ هزار تومان در سال ۱۳۹۸ منتشر شده است. |