کتاب بخوانیم یا ژیلتِ کُره‌ای صابون‌دار بخریم؟!

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- هادی حسینی‌نژاد: در شرایطی که مشغله‌های روزمره، دغدغه معاش و خستگی‌های روحی و جسمی به عنوان آسیبی جدی، مهمترین تهدید کاهش سرانه مطالعه در جامعه است؛ پیدا کردن کوتاه‌ترین زمان‌ها برای مطالعه، غنیمتی است که ساده به‌دست نمی‌آید…

۱- ترافیک شهری معمولا بخش قابل توجهی از روزمرگی ما را به خود اختصاص می‌دهد؛ بنابراین اصلی‌ترین گزینه برای کتاب‌خوان‌هایی که مشغله و امرار معاش فرصت سرخاراندن را به آن‌ها نمی‌دهد، استفاده از زمان‌هایی است که محکوم به گذراندن آن‌ها حینِ سفرهای شهری‌اند.

۲- با توجه به اینکه مطالعه، دو چشمِ سالم، نور کافی و ثبات فیزیکی می‌خواهد، بهترین گزینه از میان وسایل نقلیه عمومی در جهان، مترو است. بنابراین مدیریت فضای داخلی مترو؛ از سالن‌ها و سکوهای گرفته تا داخل واگن‌ها، ملاحظه‌های فرهنگی خاصی را می‌طلبد و مدیران مربوطه باید بداند که عملکردشان چقدر می‌تواند روی فرهنگ جامعه؛ آن‌هم از نوع کتابی‌اش اثرگذار باشد.

۳- متاسفانه مشکلات مختلفی دست در دست هم داده‌اند تا همین عرصه محدود و سخت به‌دست آمده مترو نیز از کفِ کتاب‌خوانان برود و نتوانند از زمان تحمیلیِ سفرهای شهری، طرفی از کتاب بربندند. از شلوغی و فضای کم که بعضا به فشار و ضربه و متعاقبا به مرافعه نیز ختم می‌شود که بگذریم، معضل دست‌فروشان و جار زدن‌هاشان چیزی دیگری است!

۴- اینکه مترو تهران محدودیت‌های زیادی دارد، اینکه جمعیت ابرشهر تهران مدیریت سفرهای شهری را سخت کرده، اینکه فرهنگ شهرنشینی آن‌طور که باید و شاید تسری نیافته، همه‌وهمه نقدهای به‌جایی است که البته می‌توان آن‌ها را ریشه‌یابی کرد اما دلیلی بر اغماض نیست. مضاف بر این؛ رفع مشکل دست‌فروش‌ها را که می‌شود به شکل اصولی و ساختارمند حل کرد و ربطی به موارد مورد اشاره ندارد!

۵- بگذریم که اصولا ورود و فعالیت دست‌فروشان کتاب در مترو، خلاف حقوق شهروندی است و این مساله کتاب‌خوان و کتاب‌نخوان‌ برنمی‌دارد؛ اما به نظر ورود مدیران فرهنگی به این حوزه و مطالبه این مساله، خالی از الزام نیست! اگر توسعه فرهنگ کتاب و کتاب‌خوانی در جامعه، مسئولیتی است که بر عهده نهادهای فرهنگی –مشخصا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و موسسه خانه کتاب- نهاده شده، پس مطالبه‌گری این امر به‌انضمام موارد جزئی و کلی دیگر از سوی این‌ نهادها، امر دور از ذهنی نمی‌نماید.

۶- شواهد و قرائن نشان می‌دهد متروهای تهران که الحق‌والانصاف امتیازات قابل توجهی را به این شهر عظیم‌الجثه و شهروندانِ محکومش افزوده، در تحقق ملاحظات فرهنگی و‌ فراهم کردن فضای مناسب برای مطالعه افراد، اصلا موفق نبوده است. شاید یک‌عده بگویند با وجود هزار و یک مشکل، این یک فقره که «هیچ» است اما درواقع باید توجه داشت که عمده آن هزار و یک مشکل، اتفاقا از همین «هیچ» به‌وجود آمده؛ یعنی از «هیچ» انگاشتن فرهنگ؛ بالاخص کتاب.

۷- ژیلتِ کُره‌ای صابون‌دارِ اعلا، جوراب نانوی ضد بو، سوزن نخ‌کن برای پا‌به‌سن گذاشته‌ها، چراغ‌قوه‌ پلیس فدرالِ آمریکا، خمیردندان‌، باتری، چسب زخم، لوازم آرایش، شال، مانتو… این کلمات را وقتی با آب و تاب از سوی دست‌فروشان مترو تهران فریاد زده می‌شوند، در ذهن‌تان شبیه‌سازی کنید. می‌شود در چنین شرایطی یک خط کتاب خواند؟
 
 

این مطالب را به اشتراک بگذارید: