به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از گاردین – در سال ۱۹۴۱ چزاره پاوزه، رماننویس و شاعر ایتالیایی، کارت پستالی به ناتالیا گینزبورگ در ابروتزو فرستاد، جایی که او با سه فرزندش منتظر پایان جنگ بود: «ناتالیای عزیز، بچهدار شدن را کنار بگذار و کتابی بنویس که بهتر از مال من است.» نتیجه «جادهای که به شهر میرود» بود که در سال ۱۹۴۲ با نام مستعار منتشر شد، زیرا همسر ناتالیا، لئونه گینزبورگ، به خاطر فعالیتهای ضدفاشیستی دچار دردسر بود. به این ترتیب حرفه نویسندگی ۵۰ ساله او آغاز شد. گینزبورگ تحت تاثیر پاوزه بود و خوشحال بود که خود را به عنوان یک نئورئالیست توصیف کند، بخشی از یک جنبش ادبی که سینمای معاصر ایتالیا را منعکس میکرد. او به نئورئالیسم به عنوان راهی برای نزدیک شدن به زندگی، وارد شدن به درون آن و درون واقعیت نگاه میکرد. اما صدای او از آغاز متمایز بود: سرد در مواجهه با احساسات دروغین و به گرمی متوجه جزئیات زندگی خانوادگی و تجربیات زنانه.
گینزبورگ مدتهاست که در ایتالیا به عنوان یک نویسنده، ناشر (او پس از جنگ در کنار پاوزه و ایتالو کالوینو در انتشارات اینادی کار میکرد) و سیاستمدار (در ۱۹۸۳ او به عنوان عضو مستقل پارلمان ایتالیا انتخاب شد، جایی که در مورد خشونت جنسی، خلع سلاح و تخریب زندگی روستایی سخنرانی کرد.) معروف است. با این حال تا سال گذشته، زمانی که انتشارات دونت مجموعه مقالات ۱۹۶۲ او «فضیلتهای ناچیز» و رمان ۱۹۶۳ «الفبای خانواده» را دوباره منتشر کرد، در بریتانیا به طور قابل ملاحظهای از مردان نئورئالیست کمتر خوانده میشد.
با خواندن این کتابها با نویسنده احساس صمیمیت میکنید. از این لحاظ، کمی شبیه به خواندن النا فرانته است اما خواندن فرانته میتواند شبیه به دوست شدن با یک آدم جدید باشد و خواندن گینزبورگ بیشتر شبیه به پیدا کردن یک استاد است. کسی که تجربیات زندگی روزمره خود را به اشتراک میگذارد، اما یک محدوده اخلاقی و عقلانی را فراهم میکند که به شما اجازه میدهد این تجربیات را بیطرفانهتر ببینید. او از کوچکترین اجزای زندگی داخلی، دنیایی با پیچیدگیهای اخلاقی رمانهای قرن نوزدهم میسازد.
مقالات «فضیلتهای ناچیز» به دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن برمیگردد، ساختار آن سالها، کمبود غذا و نقصانهای وجودی را به تصویر میکشد. در داستان «زمستان در ابروتزو» او زندگی در روستای زمان جنگ خود را مرور میکند و سپس به طور غیرمنتظرهای مرگ شوهرش در زندان در سال ۱۹۴۳ را توصیف میکند. تسویه حسابها با تجاوزات جنگی در «پسر انسان» که در ۱۹۴۶ نوشته شده نیز ادامه پیدا میکند. «جنگ بود و مردم خانههای زیادی را دیدند که به خاک و خُل تبدیل شدند و دیگر در خانههای خود که روزی آرام و امن بود، احساس امنیت نمیکردند.»
این مجموعه با دو شاهکار پایان مییابد که به چشمانداز اخلاقی بزرگتری اشاره دارند. اولی، «روابط انسانی» به مراحل زندگی از کودکی تا بزرگسالی میپردازد. گینزبورگ در این مقاله به زبان اول شخص جمع مینویسد، درباره طغیانِ «ما» علیه والدینمان، جستوجو برای پیدا کردن دوستِ درست، معشوقِ درست، حرکت به سمت مادر شدن و جنگ.
مقاله آخر «فضیلتهای ناچیز» چیزهایی را که باید به فرزندانمان آموزش دهیم، پیشنهاد میکند: «فکر میکنم که نباید به آنها فضیلتهای کوچک را یاد بدهیم، بلکه باید بزرگترها را یاد بدهیم.» توصیههایی مثل این میتواند خوشایند نباشد، اما اینجا احساس نتیجه تجربهای را میدهد که صبورانه آموخته شده است.
این ارزشها از طریق «الفبای خانواده»، اولین موفقیت تجاری گینزبورگ که در ۴۷ سالگی منتشر کرد، ادامه پیدا کرد. دنیای زندگی اولیه گینزبورگ در تورین، با پدر یهودی زیستشناس و مادر کاتالویک دوستدار موسیقی. عنوان کتاب به عباراتی اشاره دارد که هر فرد را توصیف میکند، عباراتی که به فرهنگ لغات گذشته ما تبدیل شده و جنگ به یکباره دنیایشان را نابود میکند.
«نجواهای شبانه» که دو سال پیش از «الفبای خانواده» منتشر شد، از بعضی جهات جفت همین کتاب است. جایی که گینزبورگ سرگرم جستوجوی مشابهی برای پیدا کردن کلماتی است که ریشه واقعی در تجربیات ما دارند. زمانی که آن را نوشت در انگلیس زندگی میکرد و کتابهای ایوی کامپتون-برنت را میخواند و استایل کامپتون-برنت بر نوشتار او تاثیر گذاشته بود. خیلیها این رمان قدیمیتر را از لحاظ عمل داستانسرایی قابل قبولتر از «الفبای خانواده» میدانند. |