خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مطهره میرشکاری: دقیقا سه ماه پیش در چنین روزی، یعنی نهم مرداد ماه بود، که به همراه نیکنام حسینیپور، مدیر عامل موسسه خانه کتاب برای دیدار با مظاهر مصفا، شاعر، استاد دانشگاه و مصحح برجسته آثار ادبیات فارسی به منزل ایشان رفتیم.
قبل از آن دیدار میدانستم که حال استاد مساعد نیست؛ ولی تا قبل از ورود به منزل و دیدن او بر تختی گوشه دنج پذیرایی خانه؛ در کنار پنجرههای بزرگ مشرف به حیاط، هیچ ذهنیتی از بیماری ایشان و اینکه تا کجا پیش رفته؛ نداشتم. بیتحرکی، کهولت سن و شاید دردهای دیگری که من نمیدانستم، تاب و توان حرکت از مصفا ربوده بود. درد در جسم او رسوخ کرده بود، توان حرکت ر از او گرفته بود و او را آرمیده بر تختی، خانهنشین کرده بود؛ بیماری هرچند سعی بر گرفتن تکلم استاد هم کرده بود، اما نتوانسته بود تکلم را به طور کامل از مصفا بگیرد؛ به همین دلیل، هر چند سخت، اما تلاش میکرد چند کلامی با میهمانانش هم سخن شود.
خاطرم هست در آن دیدار، امیربانو کریمی؛ همسر، همکار و یار مصفا درباره وضعیت استاد و اینکه چه چیزی او را به آن جسم خوابیده روی تخت گوشه پذیرایی رسانده است، گفت: «سال ۸۳ یک عده از اساتید دانشگاه تهران را بازنشسته کردند، که مصفا هم جزو آنها بود. با دکتر مصفا خوب نبودند، سال ۸۳ که او را بازنشسته کردند، همان سالی بود که مقدار زیادی اضافه حقوق به دانشگاهیان خورده بود. البته مصفا اصلا آدم مادی نبود و خداراشکر اصلا ما درگیر مادیات نبودیم، اما معلوم بود که با قصد و غرض تاریخ بازنشستگی ایشان را ماه مرداد و از بقیه را از مهر رد کردند. بعد از این، مصفا که کمی افسرده بود، افسردهتر شد. بعد هم خانهنشین شد. چند وقت بعد هم زمین خورد و دستش شکست که تقریبا از همان موقع دیگر بلند نشد. الان حدود چهار سال است که وضعیتش همینطور است که میبینید. یعنی آرام آرام اندام تحلیل رفت و عضلاتش آتروفی شد. حدود یک سال و نیم هم هست که حتی قدرت اینکه در رختخواب خود بغلتد را هم ندارد و به کمک پرستارها حالت خوابیدنش عوض میشود. البته الان وضعیتش کمی بدتر شده، یعنی با وجود اینکه قند هم ندارد، بر اثر بیتحرکی انگشتهای پایش دچار «قانقاریا» شده است. اما ما خیلی مراقب ایشان هستیم، یکی از دخترهایم تمام کار و زندگیاش را برای پدرش گذاشته، دو تا پرستار هم برای شبانهروز او گرفتهایم و حواسمان به تغذیه و سلامت او جمع است».
خاطرم هست که از اینطرف و آن طرف شنیده بودم که آلزایمر هم گریبان استاد مصفا را گرفته است، اما در همان دیدار همسرشان گفت: مصفا آلزایمر ندارد و این برای خود من هم عجیب است. آن اوایل خود ما فکر میکردیم آلزایمر گرفته است؛ اما بعدا متوجه شدیم که خداراشکر آلزایمر ندارد. چون گاهی اوقات که پرستارها برای او شعر میخوانند، غلطهای آنان را تصحیح میکند. یا گاهی اوقات که دلتنگ میشود و شعرهای خودش را برایش میخوانیم و بعضی مصرعها را نمیخوانیم، خودش نیم مصرعهای بعد را ادامه میدهد؛ یعنی درکش سر جایش است».
البته من هم از اینکه مصفا آلزایمر نداشت اصلا تعجب نکردم. چون مگر میشود آدمی مثل مظاهر مصفا که ذهن خود را با آن همه کتاب و شعر و ادبیات ورزش داده باشد، به آلزایمر و فراموشی دچار شود.
آن روز برای اولین بار استاد مصفا را از نزدیک میدیدم… و دریغا که آخرین بار هم شد و دیروز چنان که در شعر خود گفته بود:
«من بینیاز گشتم از این عمر ای خدا / عمر مرا ببخش به محتاج دیگری!…»
در هفتاد وهشتمین سال زندگی، به تعبیر خودشان عمر ایشان، از آن بینیاز ستانده و به محتاج دیگری بخشیده شد
قصیدههای مصفا برای فروزانفر
ضیاء موحد نویسنده، شاعر و از صاحبنظران ادبیات و منطق در گفتوگو با ایبنا، ضمن تسلیت درگذشت مظاهر مصفا گفت: آشنایی من با مصفا بیشتر به موجب قصیدهای بود که در انتقاد بدیعالزمان فروزانفر گفت. به این صورت که بین مصفا و مرحوم فروزانفر سر موضوعی مشکلی پیش میآید و مصفا قصیدهای میگوید، که توهینآمیز بوده؛ اما هم همان زمان و هم وقتی که فروزانفر فوت میکند، از کار خود نادم و پشیمان میشود و کار جالبی که در جبران میکند، این است که برای هر مراسمی که برای مرحوم فروزانفر برپا میشده، مصفا یک قصیده تازه در مرثیه ایشان میگفته است.
وی در ادامه ضمن اشاره به دیدار با مصفا در برنامهای که در شهر کتاب برای تجلیل او برگزار شده بود؛ گفت: خاطرم هست در مراسم که برای تجلیل خود ایشان بود، بسیار ساکت بود و حرفی نزد. بیش از این متاسفانه با ایشان آشنایی و همکاری نداشتم.
ضیاء موحد
موحد در پایان گفت: مظاهر مصفا قصیدهای هم با ردیف «هیچ» دارد، که یکی از کارهای خوب او است.
آثار مصفا نام او را برای همیشه در خاطره مردم بزرگ میدارد
مهدی ماحوزی، نویسنده، پژوهشگر و استاد زبان و ادبیات فارسی هم که سابقه شاگردی مظاهر مصفا از دوران دبیرستان تا دکتری را دارد؛ در گفتوگو با خبرنگار ایبنا گفت: خبر تاسفانگیز و ضایعه بزرگ درگذشت استاد استادان، مظاهر مصفا، که از ارزشمندترین متفکران زبان و ادبیات فارسی دوران معاصر ایران است؛ غمی سنگین برای من است؛ که سالها در مکتب او، از دوران دبیرستان در مدرسه هروی، تا دوره دکتری در دانشگاه تهران بهره بردهام و فیض گرفتهام. این ضایه سنگین را نخست به خاندان بزرگوار آن شادروان و سپس به قاطبه استادان و دانشجویان زبان و ادب فارسی و به ملت بزرگ ایران تسلیت میگویم
او ادامه داد: آثار ماندگار مصفا، شعرها و سرودههای از دل برآمده او و تربیت فرزندان بسیار ارزشمندی که داشت؛ بهویژه فداکاریهای امیربانو کریمی، همسر وفادار او و دختر شادروان امیریفیروزکوهی؛ همه یادگارهای بزرگی است که نام او را برای همیشه در خاطره ملت ایران، بزرگ خواهد داشت.
ماحوزی ضمن تشکر از رسانهها که از رهگذر خبر و گزارش این ضایعه سنگین را تسلیت میگویند؛ درباره شاگردی خود در محضر مظاهر مصفا عنوان کرد: استاد مصفا در خلال این دوران طولانی تحصیل که فاصله سنی زیادی هم نداشتیم؛ درسهای بزرگی به بنده داد و خاطرات فراوانی برای ما به جای گذاشت. از وقتی که من در دبیرستان مروی دوره سیکل دوم دبیرستان را میگذراندم، تا پایان دوره دکتری، ایشان یکی از بزرگترین استادهایی بود که هرگز دانشجو را فراموش نمیکرد و هیچ پرسشی را بدون پاسخ نمیگذاشت. هموار دانشجویان را به مطالعه بیشتر و پژوهشهای ارزندهتر هدایت میکرد.
مهدی ماحوزی
مصفا ارزشهای ادبی و فرهنگی ایران را قربانی نمیکرد
این استاد ادبیات در ادامه در بیان خاطرهای از مظاهر مصفا گفت: خاطرهای از ایشان که هیچگاه فراموش نمیکنم، مسئله دفاع او از سایر دبیران و استادان دانشگاه بود. مصفا ارزشهای ادبی و فرهنگی ایران را قربانی نمیکرد و تا پای جان برای دفاع از این فرهنگ و عقاید اسلامی پافشاری میکرد. ضمن اینکه هرگز گرد خرافات نمیگشت.
او ادامه داد: خاطرهای که عرض میکنم، مربوط به زمانی است که درنتیجه سوءتفاهمها و خودخواهیهایی، استادان زبان و ادبیات فارسی بیشتر مورد هجوم بودند و این استاد گرامی، آنقدر دفاع کرد که همه استادان گرفتار، که نسبت به شخصیت آنها اهانت شده بود؛ با تکریم و احترام به دانشگاه تهران بازگردانده شدند. ما استادان بزرگی چون عبدالحسین زرینکوب، عباس زریابخویی، سید جعفر شهیدی و سید علی موسویبهبهانی را داشتیم، که همه آنها به نوعی در آن روزگار سخت، مورد هجوم بودند و اگر دفاع مصفا نبود؛ معلوم نبود کار به کجا میانجامید. سرانجام هم با بازنشستگی زودرس کار تدریس او پایان یافت؛ که بنده به شخصه خیلی متاسف شدم، چرا که استاد چندین سال دیگر میتوانست به افاضات خود ادامه دهد.
ماحوزی در پایان گفت: مظاهر مصفا مقبولیتی داشت که از سران مملکت گرفته، تا همه استادان، دانشجویان و طبقه منورالفکر جامعه به او احترام میگذاشتند.
محمد دهقانی، نویسنده، پژوهشگر و مترجم، دیگر شاگرد مظاهر مصفا ضمن گلایه از کملطفی دوستان و مسئولین نسبت به مصفا در زمان حیات او گفت: چند سال بود که مصفا بیمار و خانهنشین بود؛ اما طی این سالها هیچکس سراغی از او نگرفت، که ببیند خودش و خانوادهاش چه میکشند؟ چرا آدمها وقتی که میمیرند، مهم میشوند؟
او ادامه داد: مصفا با بیماری آلزایمر دستوپنجه نرم میکرد. در این اواخراز لحاظ جسمانی وضعیت خوبی نداشت و خانوادهاش در زحمت بودند؛ ولی هیچکس سراغی از او نگرفت. نه اولیای دانشگاه تهران و نه دیگران. همین روزنامهها و مطبوعات که امروز پیدرپی سراغ و خبر او را میگیرند؛ تا قبل از فوت ایشان کجا بودند؟ این چه رسمی است که آدمها فقط وقتی که میمیرند، مهم میشوند و تا وقتی که زندهاند؛ کسی به فکر نیست.
محمد دهقانی
دهقانی گفت: این وضعیت و نوع برخورد ما مصداق مطلبی است که بنده برای قیصر امینپور نوشتم، که: «پهلوان مرده را عشق است». چون ما یک ضربالمثل داریم که میگوید: «پهلوان زنده را عشق است»؛ ولی برای ما ایرانیها باید بگوییم « پهلوان مرده را عشق است». چرا که میتوانیم از جسد این پهلوانان سوءاستفاده کنیم و طرف هم دیگر زبانی ندارد که از خود دفاع کند.
وی در پایان گفت: حرفهای من درمورد مصفا زیاد است، که شاید بعدها سرفرصت آنها را نوشتم و منتشر کردم؛ اما الان و در این موقعیت دوست ندارم درباره او حرف بزنم. این چه عادت بدی است که ما ایرانیها داریم.
برای جامعه ادبی هشتم آبان تاکنون زمانی برای مویه بر مرگ قیصر امینپور بود. از هشتم آبان سال ۹۸ بار گران از دست دادن مصفا، که هم ادیب بود، هم شاعر، هم مصحح و هم استاد یا به تعبیر عامتر یک معلم بزرگ، نیز بر دوش این روز افتاد و اندوهی گران و وسیع بر وزن و حجم این روز در تقویم؛ اضافه کرد. |